-
مبارک باشه .....
چهارشنبه 6 مهرماه سال 1390 23:16
روز دختر مبارک ..... . . . . . . . . سال دیگه مشمول این تبریک نشی صلوات بیرفست ...... سالروز تولد حضرت معصومه سلام ا... علیها مبارک. الان حرمش چه خبره .... نقاره خونه اش ..... کبوترای حرمش ..... نورافشانی های امشب ش ..... از همه دوستان عزیزم که دلداریم دادن ممنونم ولی باور کنید از سر سیری و ... نبود. همه ناراحتیم از...
-
دِپسردگی مضاعف ....
سهشنبه 5 مهرماه سال 1390 11:55
جواب دانشگاه هم امروز اومد و در راستای دِپسردگی مضاعف این چن وقت و روحیه بالامون ، گفتن یه کم روحیه طرف رو تقلیل بدیم حالشو رو ببریم. یکی از دوستان تو کامنتای قبلی پرسیده بود چرا دِپسرده ؟ خب خیلی حرفا رو که نمی شه زد . مخصوصاً من که همه سعی م اینه که بیشتر موفقیتها و شادیها رو بنویسم و به شکستها و سختیهام فکر نکنم....
-
من و عینکم ....
یکشنبه 3 مهرماه سال 1390 16:35
بچه که بودم خیلی دوس داشتم عینکی شم و چه کارا که دور از چش مامان بابام ، در رسیدن به این هدف نمی کردم ، تقریباً سال اول دانشگاه بودم که عینکی شدم ، همون موقع ها که زیر نور مهتاب می شستم و کتابای قطور درسی مون رو می خوندم . خُل که می گن من آبجی شونم ..... شایدم گریه های زیاد اون موقع هام بود که باعث شد عینکی بشم.... خب...
-
فضولم آیـــــــــــــــــــــــاااا....؟؟؟
سهشنبه 29 شهریورماه سال 1390 11:30
دیروز عصر که داشتم از محل کارم بر می گشتم خونه ، بازم چشم افتاد به برگه های اعلان اجناس اون قصابیه ، که با تیتر بزرگ و در قطع A3 نوشته : گوشت چرخکرده گوشت بره بدون ه دمبه و .... تکثیر کرده و به تعداد زیادی دور تا دور مغازه ش چسبونده . مشتری نداشت و مشغول نظافت سینی گوشت و ... مغازه ش بود. رفتم جلو و سلام دادم . فک کرد...
-
اندر حکایت این خروس ها...
یکشنبه 27 شهریورماه سال 1390 15:27
محلی که کار می کنم یه حیاط پشتی نسبتاً وسیع داره . چن وقت پیش آقای سرایدار اداره واسه اینکه مواقعی که اداره تعطیله و تهناس ، حوصله اش سر نره و اینکه از وقت و فضای موجود یه استفاده ای هم برده باشه 15 تا جوجه خریده بود و با خوراکهای مخصوصی که از مرغداریها و .. می گرفت جوجه هاش رو بزرگ کرد. اکثریت این جوجه ها خروس شدن و...
-
پودر شدم دیگه ....
پنجشنبه 24 شهریورماه سال 1390 08:27
رسماً پودر شدم از خستگی و بدو بدو های تسویه با دانشگاه و حمالی های تقدیم هفت جلد پایان نامه به اساتید و حضرات گرام در جای جای تهران بزرگ و شلوغ ..... گمونم دستام دیگه تا مدتها جون نداشته باشه. بازم تموم نشده یکی دوبار دیگه باید برمــــــــــــــــــــــــــ به بزرگی خودتون ببخشید اگه این روزا کمرنگم یا کلاً نیستم
-
بابا و دائی...
سهشنبه 22 شهریورماه سال 1390 10:24
بابا و دائی از قدیم ندیما ، از دوران نوجوونی و تحصیلشون با همدیگه دوست بودن . هر دو دور از خانواده و در شهر محل تحصیلشون زندگی می کردن و بعدها هم مشغول به کار شدن و .... بابا از اون آدماییه که رویاهای صادقه داره. یعنی خوابهاش تعبیر میشه. یه شب تو زمان مجردی ش خواب میبینه داره ازدواج می کنه اونم با خواهر دوستش یعنی...
-
آخر و عاقبت نِت و نِت گرد....
دوشنبه 14 شهریورماه سال 1390 12:51
حالا هِــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی رِ به رِ برین نِت بچرخین ..... با تشکر از آقا میثم
-
آپم میاد خب ....
شنبه 12 شهریورماه سال 1390 16:05
جاتون خالی یه عالمه دوغ خوشمزه خوردم سر ناهار ، اِنخده خوابم میومد که نگو و نپرس ، آمــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا یه عالمه هم آپم می یومد و با اینکه موضوع خاصی به ذهنم نداشتم گفتم پاشم بنویسم بعد برم بخوابم البته اگه بازم بعدش خوابم میومد: * بدینوسیله مراتب تقدیر و تشکر خود را از خودمان به جا می...
-
خدانگه دار ماه خوب خدا
سهشنبه 8 شهریورماه سال 1390 15:32
سلام ما حال نداریم سه شنبه بیاییم اینجا تبریک بگیم بعد بگن چهارشنبه عیده ، چهارشنبه هم بگن پنج شنبه عیده ، آخرش بفهمیم دوشنبه عید بوده هاااااااا..... همینه که هست ..... از همین امروز عیدتون مبارک .... خیلی دلم واسه این ماه خوب خدا تنگ میشه. . . . . . . . ای کاش یاد گرفته باشم که فقط به خودش توکل کنم و باور کنم همون...
-
همایونی کارتونی مان ....
جمعه 4 شهریورماه سال 1390 13:38
از اونجایی که خود شیفته می باشیم و با توجه به اینکه خوش نداریم روی دوستان عزیز و مهربونمون رو زمین بندازیم و مخصوصاً روی این تنبلی رو کم کنیم تا مث بازیهای دیگه ای که دعوت شدیم و قصد داشتیم انجامش دهیم و نذاشتمون ، این بازی جالب رو انجام می دیم. شما هم دعوتین ........... خیلی فاز می ده . حتما انجامش بدین . اینجانب...
-
جوانی در انتهای راه ....
پنجشنبه 3 شهریورماه سال 1390 15:38
دارم برمی گردم خونه ، سر ظهره و هوا حسابی گرممممم. منتظر تاکسی هستم . یه خانوم تقریباً مسنّ هم ایستاده کنارم. بالاخره یه تاکسی گیر میارم و سوار میشم. راننده یه آقای مسنّه . یه قدری که حرکت میکنه برمی گرده تو آینه بهم نگاه میکنه و میگه : اون خانوم رو دیدین که کنارتون ایستاده بود ؟ همسایه مه .... منتظر بود برم التماسش...
-
خداییش انصافه....
چهارشنبه 2 شهریورماه سال 1390 15:24
خدا وکیلی انصافه آدم ماشینش رو تو یه خیابون دو طرفه و با عرض در حد کوچه ، پارک دوبل بزنه دم ایستگاه اتوبوس و بره دنبال کار خودش ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ حتی واسه یه دیقه...... خداییش انصافه آدم واسه دوزار کرایه دقیقاً سر یه زیرگذر رابط و اصلی ، یهویی بزنه رو ترمز و دنده عقب هم تشریف ببره تا مسافرش رو سوار کنه..... حتماً باید افسر...
-
به اندازه همه سالهای تنهایی م ...
سهشنبه 1 شهریورماه سال 1390 10:27
سالیان سال بود که به شدت احساس تنهایی می کردم . تو این سالها به هر دری زدم تا بتونم همدمم رو پیدا کنم. چه خط شکنی ها که نکردم..... چه سعی ها که نداشتم..... همش به در بسته خوردم . بسته بسته.... یعنی هیچییییییییی..... هیچکی..... حتی پدر و مادر.... حتی خواهر و برادر.... همه اونایی که سنگ صبورشون هستی و تنهاشون نذاشتی.......
-
تسلیت
یکشنبه 30 مردادماه سال 1390 11:47
به جز از علی (ع) که گوید به پسر که قاتل من چو اسیر توست اکنون، به اسیر کن مدارا امشب که بلرزید دل و بغض و صدایت / آرام روان گشت دلت سوی خدایت رفتى به در خانه آن قاضى حاجات / یاد آر مرا ملتمس لطف و دعایت . . .
-
وقتی تکنولوژی دستت رو تو پوست گردو می ذاره
دوشنبه 24 مردادماه سال 1390 15:27
خدمت دوستان گلم عرض کنم که پنج شنبه گذشته که می خواستم یه نظافت اساسی بنمایم ، بعد افطار ریختم هرچی لباس مباس چرک و چیل بود رو تو ماشین لباسشویی که حسابی تمیز کاریم همگانی بشه و همه لباسهای خونه و بیرون با همدیگه نظیف شن.... آقا چشتون روز بد نبینه ماشین لباسشویی نامردددددددددد نه گذاشت و نه ورداشت یهووووووووو دیدم آب...
-
دریافت مجوز و نمره مقاله
پنجشنبه 20 مردادماه سال 1390 12:33
شکر خدا بالاخره موفق شدم مجوز تسویه دانشگاه با نمره مقاله رو دریافت کنم. یعنی من اگه مقاله واسه ISI نوشته بودم اینقد اذیت نمی شدم که اینجا منو حرص دادن. بهرحال هرچی بود با کلی رفت و آمد و نذر و نیاز از دست اون استاد جون علاقمند به نقطه بازی دراومد و روال معمول خودش رو طی کرده به مرحله تأیید رسید. خدایا شکرت
-
چرت و پرت گویی ....
یکشنبه 16 مردادماه سال 1390 16:32
دو سه شب اول ماه رمضون رو من فِرتی بعد افطار گرفتم خوابیدم . نمی دونم هنوز به روزه گی عادت نداشتم یا از ندید گرفتن مساهل و قدم زدنهای طولانی مدت در کوچه علی چپ ، روان جان به زنهار اومده بودن که این دو سه شب رو به شغل شریف چرت و پرت گویی در خواب مشغول بودم و آبجی خانومی و بقیه اعضای محترم خانواده هم شاهد ماجرا ........
-
یادت بخیر خواستگار کوچولو....
چهارشنبه 12 مردادماه سال 1390 19:11
چند سال پیش یکی از همکارا که تو تولید یه برنامه باهم همکاری داشتیم خواستگارم شده بود. چقدم سمج بود طفلی. اما من هیچوقت باورش نکردم. ابراز علاقه هاش رو دوس داشتم حتی نوع خواستگاری ش رو . وقتی برای اولین بار رک و پوس کنده حرفشو زد داشت کنار میزم با پرینتر ور می رفت ، سرشو پایین انداخته بود... همونجا بهش گفتم من همچین...
-
۱۴۱۴۱ .....
سهشنبه 11 مردادماه سال 1390 17:32
* امروز یکی از همکارا ازم خواست سوابق بیمه ش رو بررسی کنم و ببینم تاریخ بازنشستگی ش حدودا کی هستش..... میگه خانوم... من ۱۳۶۴ اومدم سرکار ٬ پس اقل کم باید ۱۳۹۴ بازنشست شم ٬الان که نباید وقتش شده باشه.... چون من از تبصره و .... مربوط به مشاغل سخت و زیان آور هم استفاده نکردم .... بعد از اینکه کارش رو راه انداختم داشتم...
-
اولین روزه ......
شنبه 8 مردادماه سال 1390 08:59
یادش بخیر اولین باری که روزه گرفتم ٬ کوچیک بودم ... نمی دونستم قورت دادن بزاق دهن روزه رو باطل نمی کنه. ظهر که شد مامانم بعد از کلی تشویق و ... بهم گفت : دختر گلم برو یه کم استراحت کن تا افطار شه. رفتم بخوابم ولی تا سرم رو رو بالش می ذاشتم باید بلند می شدم و برای خالی کردن دهنم بیرون می رفتم .... همش هم باخودم می...
-
به عززززززت وووو شررررررررررررف لا اله الا الله ..........
سهشنبه 4 مردادماه سال 1390 14:10
به عززززززت وووو شررررررررررررف لا اله الا الله .......... . . . . . . فااااااتحههههههههههه ........ به شدت همه بدنم درد می کنه جوری که نمی تونم سر کار وایسم.... می رم خونه.... تا بحال اینجوری بدن درد نداشتم.... همه تون منو ببشقین اگه مُردم حلالم کنین ، نامرده هر کی واسم فاتحه نخونه..... وبلاگم حرومشششششش از روزی که...
-
لطفا دعا و کمک....
شنبه 25 تیرماه سال 1390 17:23
داوطلب گرامی شما به مرحله مصاحبه آزمون دکتری تخصصی سال ۹۰ دانشگاه ...... راه یافته اید جهت اطلاع از تاریخ و زمان مصاحبه به پایگاه اینترنتی ....... مراجعه فرمایید........ باورم نمیشه ٬ یعنی میشه !!!! حالا اومدیم و شد ٬ چطوری از پس هزینه ها و ..... بربیام تنهایی!!!!! کارم چی میشه!!!! چه واکنشی نشون میدن؟؟؟؟؟؟یعنی میشه...
-
بدون عنوان
جمعه 24 تیرماه سال 1390 18:20
باید از عشق بسازم غزلی قابل تو غزلی ناب و صمیمانه به وزن دل تو دلی از جنس بهار است که تقدیم تو باد سبز باشی و دلت خانه ی پاییز مباد . . . . . . . . سلام دوستان عزیز و همراهان من خوبین؟خوشین؟ یه عالمه حرف رو دلم بود که بزنم ٬ امروز سرم خلوت تر از همیشه بود. البته کار داشتم ولی به هیچ عنوان حوصله نداشتم بهشون برسم....
-
گفتم .... گفت ....
شنبه 18 تیرماه سال 1390 18:00
گفتم : خدایا از همه دلگیرم گفت : حتی از من ؟ گفتم : خدایا دلم را ربودند گفت : پیش از من ؟ گفتم : خدایا چقد ردوری گفت : تو یا من ؟ گفتم خدایا تنها ترینم گفت : پس من ؟ گفتم : خدایا کمک خواستم گفت : از غیر من ؟! گفتم : خدایا اینقدر نگو من.... گفت : من توام تو من ___________________________________________________________...
-
یادش بخیر
سهشنبه 14 تیرماه سال 1390 11:32
یادش بخیر دو سال پیش این شبا به همراه کلیه اعضای خانواده کنار گنبد و بارگاه امام حسین (ع) و حضرت ابوالفضل العباس (ع) بودیم. چه لذت بخش بود شبهای میلاد زیر قبه حضرت ، ایرانی ها چه جشن و ولوله و شادی راه انداخته بودن. جشن گلباران بقعه ها بود تو شبای میلاد .... چه لحظاتی بود.... انگاری پرواز می کردیم ، درست مث اینکه رو...
-
مژده ..... مژده ....
سهشنبه 7 تیرماه سال 1390 09:12
مژده مژده بدینوسیله به اطلاع دوستان و عزیزان می رسانیم که استاد مربوطه بعد از 9 ماه انتظار بالاخره خط شون آنتن داد و دست از نقطه بازی با ما که گویا اواخر خیلی هم علاقمند به این بازی همایونی شده بودند ، برداشتند . خودمونی ش بگم که اگه خدا بخواد بالاخره بخت این مقاله ما هم واشد و روی داور جماعت رو هم می بینه!!! رفت واسه...
-
شنبه پست
شنبه 4 تیرماه سال 1390 10:53
اینم از اینجانب . . . . . . . . . . که خب بعد از موعد مذکور برداشته شده ممممممممم باتشکر
-
مختلف
جمعه 3 تیرماه سال 1390 16:36
سلام دوستان..... خب حالا دیگه می تونید تصورم کنید. بازم بابت لطف هاتون ممنونم. اما این چند وقت گذشته ...... هینترنت خونه قطع شده و فعلاً تعطیلات می باشیم. شکر خدا همه چی رو روال خودش روزهای عادی رو طی می کنه. بجز یک مورد اساسی که تصمیم بر بیخیالی گرفتیم اگه بتونیم اجراش کنیم. مهمه ، اما خب چون خارج از توان منه و نمی...
-
به روی چشم ...
شنبه 28 خردادماه سال 1390 08:25
سلاممممممممممممممممممم به همه دوستای عزیز و مهربونم نخ سوزن ( همون مخصوصا ) دوستای عزیزی که من رو مورد لطف خودشون قرار دادن. از همه تون بابت تعریف هاتون ممنونم. خوکشلی از خودتونه. در این حد از تعریف هم نبودم. باز هم ممنون بابت اینکه به اعتمادم پاسخ مثبت دادین. دوستای گلی که خواسته بودن مهلت عسکا تا شنبه تمدید شه .......