-
لهنت به تو Arcgis 9.3 ...
دوشنبه 28 فروردینماه سال 1391 21:50
چشمام باباغوری زد بس که تو هینترنت دنبال این نرم افزار لهنتی گشتیدم .... نیست که نیست .... انگاری تخم لینکاش رو ملخ کوفت کرده .... اونجاهایی هم که هست دانلود نمیشه .... خسته شدم . اه اه ..... هر وقتم که کارت گیره ، این لهنتی هم اذیتت می کنه .... فعلاً برم کاسه چه کنم دست بگیرم تا ببینم چی میشه .... حــــــــــــالا...
-
اداره جزیره ....
یکشنبه 27 فروردینماه سال 1391 11:17
سلام دوستان. من ؛ باران بهار از واحد مرکزی اداره جزیره ، در یک روز بارانی و لطیف گزارش می کنم براتون.... اداره ای که تا دیروز انقده گرم بود که چشم اندازی مث کویر لوت داشت ؛ امروز تبدیل به یه جزیره شده که مأمنی واسه پناه جویان و سیل زدگان شهر و خیابونهای حوالی اداره شده..... آقا جونم براتون بگه این دو روزه بارندگی و...
-
حصار زمان است آیا...
چهارشنبه 23 فروردینماه سال 1391 12:52
امروز یه خورده سرم خلوت تر بود ، راستیتش رو بخواین حوصله کاری رو نداشتم .... از اون مود مزخرفا که بعضی موقع ها دچارش میشیم. آخر وقت داشتم فکر می کردم خرد خرد کارامم انجام می دادم ، رسیدم به یه سررسید که مربوط به چند سال پیش میشه.... کلی شعر و احساس توش تپونده بودم .... چقد خوش خط و با حوصله غزلیات حافظ رو متناسب با...
-
انواع آبگوشت ...
سهشنبه 22 فروردینماه سال 1391 15:29
هیچ می دونین ما چند نوع آبگوشت داریم تو شهرمون ؟ 1- آبگوشت ساده 2- آبگوشت قُنَبیت 3- آبگوشت کله گنجیشکی 4- آبگوشت به بادمجان 5- آبگوشت هویج برگه 6- آبگوشت بُز باش 7- آبگوشت اِشکِنِه 8- آبگوشت گوجه فرنگی 9- آبگوشت شامی 10- آبگوشته کوفته . . . . منبع : آقای همکار در آستانه بازنشستگی راستشو بگم تا حالا هیچکدوم اینا رو...
-
بازم گرما....
دوشنبه 21 فروردینماه سال 1391 17:56
بازم گرما شروع شد..... اه اه خفه شدیم از دست این گرما!!!! تازه امروز21مه مثلاً .... داره آتیش می باره اینجا.... حالا تکلیف قنجیشگایی مث من که منتفرن از گرما و هر سال تابستون کباب که چه عرض کنم جزغاله می شن چیه؟؟؟؟ طفلی تر از همه بازم خود قنجیشکم که این پوست کوفتیم هر کرم و ضد آفتابی رو پس می زنه.....چیکار کنم آخه.....
-
اول سال 91.....
چهارشنبه 16 فروردینماه سال 1391 19:31
سلام به همگی. اول از همه یه عذرخواهی به خاطر حضور کمرنگ و محو اینجانب در بلاگستان و کلا هینترنت.... اونور سال که انتهای سال بود و اینورهم که ابتداست معمولاْ همه جا اول و آخر سال حجم کار خیلی بالاست که خب ماهم از این قاعده مستثنی نیستیم.... بعد ٬ درخواست یه راهنمایی همراه با عذرخواهی دیگه از اون دسته از دوستان عزیزم که...
-
اینم از نوروز 91 ....
شنبه 5 فروردینماه سال 1391 03:09
عید همگی دوستای گلم مبارک..... اینم از عید نوروز و تحویل سال و تعطیلات.... امروز اولین روز کاری سال جدید هستش.... امیدوارم همه اونایی که شغل مناسب و یا رضایت شغلی از کارشون ندارن تو سال جدید به اون کاری که شایسته شون هست مشغول شن و منبع درآمد خوبی داشته باشن تا هم به لحاظ مادی و هم به لحاظ معنوی به احسن وجه تأمین...
-
فرخنده باد ....
دوشنبه 29 اسفندماه سال 1390 01:31
حافظ گشوده ام و چه زیباست فال تو..... حتماً قشنگ میشود امسال حال تو ..... با آن زبان فاخر و ایرانی اصیل.... فرخنده باد روز و شب و ماه و سال تو......
-
از بی نتی مریدیم خب....
جمعه 26 اسفندماه سال 1390 19:30
ووووووووووووویییییییییییییی خواهر نت نداری چقد سخته ...... یه ذره وقتایی رو هم که موقع استراحت هول هولی می یومدم اینجوووووووو این بی نتی دم عیدی ازمون گرفته ُ با جر زنی خان داداش شارژ نمیشه!!! خب مام که گناه داریم خواهررررررر.... اما بالاخره رحم به دل و جیف داداشی اومده انگارررر .... شارژ می شویم و از این بابت...
-
درس و دانشگاه از اینور
دوشنبه 15 اسفندماه سال 1390 18:59
میگما هرکی دوس داره یه کاری براش جور شه حتماً ختم چهل روز " بسم الله الرحمن الرحیم " رو شروع کنه به نظرم معجزه می کنه . برای من که تو اوج نا امیدی خیلی عالی بود امیدوارم که ریالشم با برکت پشت سرش بیاد. ممنون بهار جون....راهنماییت مثل همیشه عالی بود. اگه خدا بخواد یه کلاس کوشولو موشولو تو دانشگاه گرفتم واسه...
-
ممنونات....
یکشنبه 14 اسفندماه سال 1390 10:48
جاتون خالی در راستای همون پیگیری های من و دوست جون تو این چند وقت و سرک کشیدنهامون این گوشه و اون گوشه شهر پروسه ای طی شد که روز انتخابات روز بیاد ماندنی و پرخاطره ای شد واسمون. کوله باری از تجربه نو اندوختیم و دوستای خیلی خوبی یافتیدیم. در همین راستا دریافتیم که عجب کار سنگین و پردقتیه این انتخابات و دست اندرکاران...
-
حمال الکتّاب می باشیم .....
چهارشنبه 10 اسفندماه سال 1390 20:46
سلام دوستان عزیز. ممنون از اظهار محبت هاتون .... امیدواری دادنها و لطف تون مث راهنمایی هاتون برام ارزشمند و فوق العاده مفید بود. همین که کامنتهاتون رو دیدم کلی روحیه م تغییر کرد. انگاری یه بار سنگین رو زمین گذاشتم و یه حرف فروخورده رو که همیشه یادآوریش هم اذیتم می کرد ٬ یه غصه رو تقسیم کردم و راحت شدم .... فکر نمی...
-
داستان زندگی من ....
پنجشنبه 4 اسفندماه سال 1390 20:49
-
دعا کنید راحت شم ....
پنجشنبه 27 بهمنماه سال 1390 22:13
این یکی دو روزه بازم خیلی دلم گرفته.... اینقدی که دیشب با گریه خوابم برد.... مث چن سال پیش... اون روزای تلخ و اثر گذار که هنوزم از تفّ ش دودم بلنده ..... زیاد این شرایط برام پیش میاد ولی همیشه سعی می کنم خودمو جمع و جور کنم ، دیگه کمتر گریه می کنم کمتر غر می زنم خودمو می زنم به بیعاری ٬ بیخیالی ولی خب همیشه هم نمیشه...
-
یخماااااااااا خورون .....
دوشنبه 24 بهمنماه سال 1390 23:17
این روزا دارم دعا می کنم و می رم دنبال روزی م .... یه کار تقریباْ آزاد ..... شبه تدریس یا تدریس از بیخ .... فعلاً استارت نخورده ولی خب پی ریزی و شروعش کلی وقت و نیروی فکری و بدنی داره می بره ازم ... کم یا زیاد نمی دونم حتی نمی دونم چیزی درمیاد ازش برام یانه .... فقط میگم خدایا خودت برکت و روزیت رو برسون..... این اداره...
-
ساعت ۹ آشغالا یادت نره
جمعه 21 بهمنماه سال 1390 12:14
میلاد خجسته و پربرکت حضرت امام جعفر صادق (ع) و پیامبر رحمت (ص) رو به همه دوستای گلم تبریک می گم. داریم میاییم خونه همکارمون به اون مسئول مستقیم مون میگه آقای .... ساعت ۹ یادتون نره .... یه لحظه نمی دونم چرا ذهنم به آشغالا ساعت ۹ یادت نره و .... رفت . میگم اِاِاِ .... آشغالا رو بذاره دم در خونه شون؟ بعد یهویی همه باهم...
-
میگن منع کسی نکن هااااااااا
دوشنبه 17 بهمنماه سال 1390 11:54
رئیس قبلی مون فوق العاده مستبد و خودرایی بود خیلی هم اذیتمون می کرد. هیچکی نمی تونست پیشش دو کلمه درست و حسابی حرف بزنه. پشت سر همه همکارا شماتتش می کردن و منتقدش بودن ٬ بعضی ها خیلی شدیدتر و تندتر.... همیشه می گفتن این کار اینجوری باید بشه . این رفتار رو اونجوری باید بکنه.... الان اون رفته..... همون بعضی ها نشستن جاش...
-
دور موتور .....
جمعه 14 بهمنماه سال 1390 13:36
صبحا که می رم اداره دو تا مسیر تاکسی عوض می کنم تا به مقصد برسم . دیروز صبح یه چند دقیقه ای دیر تر از حد معمول اومدم بیرون از خونه . معمولاً اینجور مواقع تاکسی که خوب گیرم میاد دقیق و سروقت می رسم محل کارم . مسیر اول رو سوار یه تاکسی شدم .راننده ظاهراً از این آدمای وسواس فکری یا فکر مشغول بود ، هرکی رو سوار یا پیاده...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 13 بهمنماه سال 1390 00:09
چقد تنهام خدایا! حتی تصویر هم یاریم نمی کنه .....
-
در جستجو ....
جمعه 7 بهمنماه سال 1390 20:59
سلام بچه ها جونی ٬ خوبین؟ اوضاع بر وفق مراد هست؟ از ما که فعلاً همونجوریه ..... علی رغم میل باطنی م کنکور شرکت نکردم ُ فرصت ثبت نام تموم شد. علی موند و حوض ش..... تا ببینم خدا چی میخواد .... با آبجی بزرگه پیگیر یه کارم. دعا کنید جفت و جور شه و چیزی دستم بیاد با برکت ..... چن جا هم واسه تدریس رزومه دادم نمی دونم خبری...
-
برام دعا کنید
دوشنبه 3 بهمنماه سال 1390 15:52
سخت در تدارک برای پوشش هزینه ها و اقساط محترم می باشم. دنبال یه کار و محل درآمد دیگه ام ، حتی شده پروژه ای..... برام خیلی دعا کنید . دیگه حتی تقریباً قید درسم رو هم زدم چیزی که ادامه ش و موفقیتم در اون جزء آرزوهامه .... امروز کلی حرصم دراومد از دست این مسئول مستقیم زبون نفهممون.... نمی دونم چش شده ٬ قبلاْ که نیروش...
-
خبرهای امشب
جمعه 30 دیماه سال 1390 01:19
امروز یه خبر خیلی خوشحال کننده از بهار جون شنیدم که کلی واسش خوشحال شدم . شکر خدا هزار الحمد الله این دومین خبر خوشحال کننده و باب میل بود که خدا براش خواست. امیدوارم واسه همه خواست خدا در راستای تحقق آرزوهای قلبی شون باشه. بهار جان امشب خیلی خوشحالم کردی . ان شالله همیشه شادی ٬ سلامتی ٬ دل خوش و خوشبختی روزیت باشه....
-
دل نوشت.....
سهشنبه 27 دیماه سال 1390 01:19
ای بی وفا راز دل بشنو ، از خموشی من ، این سکوت مرا ناشنیده مگیر ای آشنا چشم دل بگشا ، حال من بنگر ، سوز و ساز دلم را ندیده مگیر امشب که تو در کنار منی ، غمگسار منی ، سایه از سر من تا سپیده مگیر ای اشک من ، خیز و پرده مشو ، پیش چشم ترم ، وقت دیدن او راه دیده مگیر دل دیوانه من بغیر از محبت گناهی ندارد ، خدا داند شده چون...
-
فقط دستگیر نشده بودیم شکر خدا ....
یکشنبه 25 دیماه سال 1390 23:20
امروز اتفاقی واسم افتاد که جداً توجیه نشدم واسه چی؟ توجیه که چه عرض کنم کپ کردم .... داستان خواستگار کوچولو رو که یادتونه؟ براتون گفتم همکاری و موضوع مون رو ؟ اینکه آخرای پروژه مشترکمون با دلخوری گذشت و با یه زیرآب زنی ساختگی و دوبه هم زنی از طرف مدیرمون همه زحمات چندین و چند ساله ما دوتا سر پروژه مشترک به باد رفت و...
-
چرا تا میام بنویسم ...
شنبه 24 دیماه سال 1390 21:01
خیلی از حرفامو که شاید اکثر شماها تو وبلاگاتون می نویسید رو نمی تونم اینجا بنویسم !!! نمی دونم چرا؟ یا به نظرم میاد خصوصی تر از این حرفاست که نوشته شه یا می گم غمگینه خب مردم چه گناهی دارن یا دلم می خواد خودمو شاد نشون بدم و فقط از شادیها بنویسم یا اعتماد به نفس ندارم یا حریم واسه خودم قائلم تو خیلی چیزا و می گم ولش...
-
اگه شوهرم می شدی ....
چهارشنبه 21 دیماه سال 1390 15:57
دیروز زنگ زدم همون اداره بووووووووووووق واسه پیگیری کارامون ؛ از اونجایی که مسئول پرونده اداره ما جدیداْ عوض شده و تغییراتش چن دست گشته و با توجه به فضولی های همکار خان مون که تو پست قبل براتون گفتم ، این بنده خدا مسئول جدیده منو نشناخت. تا گفتم پرونده ..... یهویی قاط زد و شروع کرد به داد بیداد که ای بابا شما چن تا...
-
بذار همه چی پای خودم باشه !!!
سهشنبه 20 دیماه سال 1390 00:45
امروز با یکی از همکارا صدامون بالا رفت.... مسخره شورش رو درآورده تازه طلبکارم هست..... موندم این آقایون واسه چی اینجوری اند؟ کاری به من محول شده که مدتی به جهت سیاست کاری رئیسمون ازم خواست که ایشون هم همکاری کنن و بعد از اون بهش گفت دیگه شما برو واحد خودت رو راه بنداز و بچسب بهش. از اونجایی که ایشون خط تولید تشریف...
-
مهمون می خوای یا نامه؟
یکشنبه 18 دیماه سال 1390 13:15
نماز ظهرمو که خوندم یه نگا انداختم به آینه تا مقنعه م رو مرتب کنم ٬ دیدم یه دونه مژه افتاده زیر چشمم.... یادم افتاد به بچه گی ها که این جور موقع ها هر وقت که مژه ای رو پای چشم هم می دیدیم زودی با ذوق و شوق می پرسیدیم : مهمون می خوای یا نامه؟ اونوخ یکی رو که بیشتر دلمون می خواست انتخاب می کردیم و می گفتیم. بعد با چه...
-
کلیات این روزهام ....
چهارشنبه 14 دیماه سال 1390 00:53
طبق معمول داریم زندگی می کنیم ..... همه چی خوبه شکر خدا فقط از اینکه همش خوابم و اصلاً درس نمی خونم خیلی اعصابم خط رو خطه.... کلاً از کنکور بدم میاد و با اینکه کتابامو آوردم جلو چشم چیدم اصلاً دستم نمیره حتی یه خط بخونم....هر روزم دارم به خودم بد و بیراه می گم که لااقل شرکت نمی کردی کنکور رو ، دِ بخون دختر .... ولی کو...
-
ممنون دوست جونی هااااااااااا
شنبه 10 دیماه سال 1390 01:17
از همه دوستای عزیزم بابت تبریک ها و هدیه های خوشگل شون ممنونم . تک تک شون برام یه دنیا ارزش داره . همین که به یادم بودین و واسم کامنت گذاشتین خودش یه عالمه ارزشمند بود . بعضی از دوستای گلمم که دیگه حسابی شرمنده کرده بودین واقعاْ خجالت زده شدم . ممنون از همه محبت هاتون. زهره جون کادوت پر از انرژی و شادی بود واسم . شاید...