نم نم باران بهار

به سراغ من اگر می آیید نرم و آهسته بیایید.......

نم نم باران بهار

به سراغ من اگر می آیید نرم و آهسته بیایید.......

سلام گودر ...

بالاخره بعد مدتها تونستم یه وقت بذارم و این قالب و گودر وبم رو یه سر و سامونی بدم. البته خیلی از لینک های دوستانم هنوز توش نیست که تو یه فرصت دیگه ان شالله اضافه می کنم. فعلا جی میل خان سر بازی و ناسازگاری دارن و نمیشه با این نت قسطی کاری از پیش برد. دیگه شما به بزرگی خودتون ببخشید.  

باورتون نمیشه شونصد تا قالب رو امتحان کردم تا بالاخره این قالب صورتی یه نصفه نیمه به نظرم مناسب تر از بقیه اومد و با گودر سازگاری داشت .... که البت همچینم سازگار سازگار که نه .... ته لینک دوستان رو ببینید متوجه منظورم میشید. 

 دیگه فعلا بضاعت وقتی و نتی مون همینقدره شما به بزرگی خودتون ببخشید تا یه فرصت مناسب دیگه گیرش بندازم و بهتر از این سر و سامونش بدم .... 

 قالب قبلی م رو که شکوفه های بهاری گیلاس بود خیلی دوس می داشتم و با اسم وبم هم همخوانی داشت ولی نشد که بشه و هر کاری کردم نخوندش . مجبوری فعلا اینو داشته باشین تا بعد... 

راستی بطرز کاملاٌ اتفاقی یکی از هم دوره ای های دوره لیسانس با هام همکار شده. اولش نشناختم ولی بعد دیدم که بهههله خود خودشه...... چقد خاطره برام زنده شد..... یادش بخیر. 

 از طریق ایشون دیدم بهله یکی دیگه از همکلاسی های همون موقع هم همکار واحد دیگه ند. دیگه کلی ذوقیدم اول سالی از حس خوش همراهی یاران قدیم .  

در عرض چند دقیقه یه عالمه صحبت کردیم و از احوال بچه های اون زمان جویا شدیم. چقد بعضی ها پیشرفت داشتند نسبت به اون چیزی که زمان دانشجویی شون به نظر می اومد و برعکس اونایی که توقع می رفت به جای می رسن همین طور موندن و اییییییییییی می چرخن .... 

خلاصه که بهله دنیا خیلی کوچیکه ....

بهار - بهار

اینم از فانتزی های من در یک روز تعطیل بهاری زیر سایه خنک درختای زیتون حیاط خونه مون   

نوروز ۹۲

سلام دوستان خوبم 

سال نو همگی مبارک. امیدوارم سالی خوب سرشار از موفقیت و سلامتی داشته باشین و به آرزوهای قشنگ تون برسین.... 

دم دمای آخری سال قبل رو به بدیو بدیو گذروندیم اینقدری که تا لحظه سال تحویل تند تند مشغول کارای خونه و بشور بساب و ... بودیم . موقع سال تحویل هم که سر سفره ناهار و برکت خدا دعا کردیم و قرآن خوندیم.  

سال تحویل امسال مون خلوت بود یه جورایی.... ولی خب بعد سال تحویل دید و بازدید ها و برو بیا ها شروع شد و ما که عملا فقط دو روز عید دیدنی داشتیم مشغول مهمون داری و آماده سازی خونه واسه پذیرایی مهمونای شهرستانی و ... شدیم چون سوم عید قرار بود آبجی خانومی عروس شه و بره خونه شون.... 

جاتون خالی عوض همه بدیو بدیو ها و کار و کوشش و مهمون داری ها ٬ عروس کشون حال داد و خوش گذشت. اینقدری براتون بگم که انقده کل کشیدم دیگه صدام درنمیاد و عینهو این جوجه خروس های مدعی و درشرف بلوغ شدم.... 

امروزم که اعضای محترم خانواده تشریف می برن مسافرت و من برخلاف معمول نمی تونم در رکابشون باشم آخه امسال از اداره همایونی بهمون اجازه مرخصی بیش از یک روز رو ندادن تا یه سری کارای یهواکی شون رو راس و ریس کنیم و تموم شه بره پی کارش ... عوضش می خوام با آبجی بزرگه و جوجه هاش برم عید دیدنی و تهنا نمونم خونه.... شایدم حوصله م نگرفت و واسه خودم خسبیدم تا خستگی اینهمه مدت کار و کوشش رو درآرم و روحم تازه شه....  

تا آخر عید روال همین روال فعلا.... راستی بچه ها اون موضوع مردم آزاره که بابتش خیلی ازتون خواستم برام دعا کنید تا پایان اردیبهشت ماه سالجاری فرصت اجرا داره. بازم به شدت ازتون درخواست دعاهای بی دریغ دارم. ممنون میشم فراموشم نکنید.

در آخر هم بازم امیدوارم سال جدید یه سال پر از موفقیت و خوشبختی و رضایتمندی واسه همه باشه جوری که تو برگ برگ عمرپربار همگی تون موندگارترین ٬ شیرین ترین و به یاد ماندنی ترین  بهار بشه.