نم نم باران بهار

به سراغ من اگر می آیید نرم و آهسته بیایید.......

نم نم باران بهار

به سراغ من اگر می آیید نرم و آهسته بیایید.......

دِپسردگی مضاعف ....

جواب دانشگاه هم امروز اومد و در راستای دِپسردگی مضاعف این چن وقت و روحیه بالامون ، گفتن یه کم روحیه طرف رو تقلیل بدیم حالشو رو ببریم. یکی از دوستان تو کامنتای قبلی پرسیده بود چرا دِپسرده ؟ خب خیلی حرفا رو که نمی شه زد . مخصوصاً من که همه سعی م اینه که بیشتر موفقیتها و شادیها رو بنویسم و به شکستها و سختیهام فکر نکنم. اما باور کنید اونی که روش می خنده درداش بیشتره . حداقل اونی که گریه می کنه یه درد داره و  می تونه با گریه خودش رو سبک کنه . ماها چی بگیم که حتی نمی تونیم گریه هم کنیم. دیگه نه اشکی دارم و نه انگیزه ای. این چن وقت هم که همش داره واسم بد میاد. از همه طرف ... مادی و معنوی .... نمی خوام بنویسم که می گن اینجوری بدیها به سمتت جذب می شه . همینم بسه واسم دیگه زیادتر از این ...؟!!؟ خدایا توبه ... ما لاطاقَته لَنا ... فقط همین قد بگم که ، وقتی چیزی رو از دست می دی که تو اون شرایطی که داری تنها  دلخوشی و دریچه امیدته دیگه خیلی کم میاری و وقتی حتی نمی تونی گریه کنی یا حرفی بزنی ....

بازم میگم از در ناشکری در نیام . شکرخدا . بازم  خیلی ها هستن که داشته های ما رو ندارن . به همون داشته هام هزار هزار مرتبه شکر . نداشته هامم لابد خب صلاحم نیست.... ولی خدا جونم می بینی که .... 

هر وقت یه شکست تازه رو تجربه می کنم احساس می کنم شکستهام مخصوصا اونایی که اثر عمیقی روم داشتن و هنوز ترمیم نشدن دور سرم می چرخن و مدام می خورن تو سرم .

دوستان عزیز دعا کنید برام. فعلاً که حسابی حالم گرفته اس .... از همه چی. دعا کنید یه ذره اوس کریم بیشتر هوامونو داشته باشه.

نظرات 11 + ارسال نظر
باران سه‌شنبه 5 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:48 http://livingwithyou.blogfa.com

یعنی قبول نشدی؟
فدای اون سرت وضعت از من که بدتر نیست. اما دپسرده هم نشدم.

دلم گریه اس . حســــــــــــــــــــــابی.... اما
چی بگم . قبول نشدنه بیشتر بهانه اس عزیزم

باران سه‌شنبه 5 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 15:32

عزیز دل مهربون من باور کن دو سال پیش یه همچین روزی من از همه چیز بریده بودم. خسته بودم فکر می کردم زندگی ام ندارم و هر گز نخواهم داشت اما اون روزا گذشتن. گیرم با گریه. تو سنی نداری که. هنوز کلی راه پیش روته تا زندگی ای که مال توهه بیاد سراغت

کاش لااقل اینقد .... نبودم می گفتم برات . اینجا هم راحت نیستم تا زبون باز کنم بیشتر البته دلم می خواد اینی که هست نباشه و یادم بره ولی خب نمیره که . شایدم دارم یواش یواش قاط می زنم

اردیبهشتی سه‌شنبه 5 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 19:01 http://tanhaeeii.blogfa.com

جوابه دکترا ؟
رشته ت چیه خانومی ؟
هر چی بگی ناراحتم و افسرده م بدتر میشه ها ! شاد باش !

چقد آخه.... همش دارم به رو نمیارم

توتی سه‌شنبه 5 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 19:24

سلام عزیزم خیلی سخته آدم به یه چیز امید داشته باشه اما یهو همه چی بپره
درکت می کنم...
توکلت به خدا باشه ببینم چی واست می خواد...

بهار سه‌شنبه 5 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 19:46 http://sana1359.parsiblog.com

میگما باران میخام یه پیشنهاد بت بدم که تو نگاه اول بهم میگی برو بابا تو هم حال داریا ولی به جون خودم مثل نهج البلاغه پشیمون نمیشی . یه کتاب هست به اسم آخرین راز شاد زیستن . باران بخدا خیلی کتاب قشنگ و ملموس و دلنشین و موثریه واسه آدمائی مثه من و تو که از روزگار خیلی داریم می کشیم . حرفاش اصلا نامربوط و الکی نیست یعنی میخام بگم خیلی خیلی خیلی کتاب خوبیه . بهت پیشنهاد میدم بخونیش . من قبلا خونده بودم دوباره این چند روزه خوندمش و صبح دادمش دست یکی از دوستام که اونم بدجور دپسرده شده . البته کتابش خیلی هم به تمرین نیاز داره ولی خیلی به درد بخوره . باور کن من کتابی که راهکارهای بیخود و الکی و از سر رفع تکلیف میده رو اصلا نمی تونم دو صفحه اش رو هم بخونم ولی این کتاب اینقدر جذابه که خودبه خود ادامه اش میدی . تعداد صفحاتشم زیاد نیست . بخونش . بعدشم نمیخام مثل مادربزرگها حرف بزنم ولی خوب قبول نشدی که نشدی در دنیا که بسته نشده دور از جونت عمرت که به آخر نرسیده . ماشالا فوق لیسانست رو که گرفتی انشالا سال دیگه دوباره امتحان میدی . از این ستون به اون ستون فرجه عزیزم . وای چقدر حرفیدم . تازه ساعت 7و نیمه و من به شدت تو خونه حوصله ام سر رفته . واسه شام کوکوسیب زمینی پزیدم تازه تا 4 هم سرکار بودم . فردا هم دوباره تا شب سرکارم . ای خواهر زندگی همینه دیگه . به قول این کتابه این بایدها و نبایدهائی که ما واسه خودمون میذاریم زندگی رو واسمون سخت می کنه والا تمام اتفاقات دور و برمون همش از روی حکمت و صلاحه . نگران نوباش عزیزم .
در گردش گیتی رسد روزی به پایان هر غمی
دست نگار ما به زخم ما گذارد مرهمی ......
بی خیالی طی کن کهبا دنیا تنها کاری که نمیشه کرد جنگه جیگر ........
خوش باشی .......

ممنون از راهنماییت بهار جان تو همیشه به من لطف داری ولی قضیه دانشگاه نبود امیدی بود که بهش بسته بودم . خیلی بده تنها دریچه امیدت هم بسته شه . اونوقته که کلا دلت می خواد بیاستی دیگه هیچ تلاشی نکنی. بازم توکل بر خدا هر چند سخته ولی سعی می کنم باهاش کنار بیام

بانو سه‌شنبه 5 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 20:56 http://mymindowl.persianblog.ir

چی شدی عزیزم..
توکل کن به خدا... که می دونم خیلی با خدایی...
ایشالله خودش این دپسردگی (چه لغت سختی من نمی تونم تلفظ کنم.. :D) از بین ببره

امیدوارم دعا کن یه کم بیشتر هوامو داشته باشه. نمی دونم تا کی می تونم خودم رو بزنم به اون راه و فراموش کنم

عروس خانم سه‌شنبه 5 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 22:08 http://aroskhanoom.blogfa.com

نبینم بهار خانم غصه بخوریا
من سنمو که میدونی
فوق لیسانشمم امروز گرفتم مترجمی زبان
دیگه چی بگم؟

ممنون عزیز دلم
من بهار نیستم باران می باشم
مبارک باشه دفاعت منم خیلی از اون حس ها داشتم اون موقع که جلسه دفاعم بود

دختر سر به هوا سه‌شنبه 5 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 23:09 http://toranj89.persianblog.ir

عزیزم تو آدم موفقی هستی بهارجوندکتراتم فدای سرت دیر نمیشه،من نمیدونم چته و چی از دست دادی(که در این باره نگرانم کردی)ولی فقط خودتو نبازامیدت به خدا باشه عزیزم همه چی درست میشه

ممنون گلم از اینکه بهم روحیه می دی ممنونتم. عزیزم من باران می بــــــــــــــــــــــــــــــــاشم. این حرفا هم بمونه شاید یه روزی گفتم بهتون. هرچند فقط منو ناراحت تر می کنه و شما رو متاسف و غصه دار

دختر سر به هوا سه‌شنبه 5 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 23:09 http://toranj89.persianblog.ir

راستی پس آواتارت کو؟؟؟

چن تا پست باید بری عقب تر گلم

البرز چهارشنبه 6 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 19:24

سلام
خوبی؟ناراحت نباش پیش میاد!من تو این حالتا به خودم می گم:این نیز بگذرد

بعله چون می گذرد غمی نیست ولی خیلی سخته .....

نیلوفر شنبه 9 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:56 http://Nilo0ofar.mihanblog.com

بی خیال ایشالا دفعه ی دیگه
منم واسه ارشد قبول نشدنم ناراحت شدم اما نه اینقدر دیگه! در حد یکی دو روز!!!!

چاره ای هم بجز بیخیالی نداره

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد