نم نم باران بهار

به سراغ من اگر می آیید نرم و آهسته بیایید.......

نم نم باران بهار

به سراغ من اگر می آیید نرم و آهسته بیایید.......

این رو زها هر روزم تقریبا داره مث دیروز می گذره. اونقدری که در توان و همتم بوده و از عهده ش بر می اومدم تلاش کردم ٬ دیگه نتیجه با خداست. ان شالله تصمیم دارم از اول هفته بعدی یه ذره بیخیال شم و به خودم برسم گور بابای محترم هر چی موند و میشه براش وقت گذاشت.... 

ولی کاشکی بشه نتیجه بده تلاشها .... هرچند کم بوده و دیر ولی خب آق خدا تو بخوای میشه هاااااااااا 

بچه ها لطفا منو تو دعاها و طلب خیرهاتون فراموش نکنید

ما میگیم خر نمی خواییم ....

بقول بچه های بهمن ۵۷ که می گفتن ما میگیم خر نمی خواییم پالون خر عوض میشه هاااااااااااا داستان اداره ما هم همونه....  

خلاصه ش که خر همون خره فقط پالونش عوض شده 

آه که دیگه خسته مون کردن

من و آفتاب و میهایم ...

سلام دوستان خوبین؟ 

دیروز رو خواسته نخواسته یه استراحت اساسی کردم. صبح اول وقت به عادت هر روز خوابم نمی برد بعد نماز.... حالا جمعه و تهطیل از خوشحالی یه روز خلوت حسابی می خوابیدماااااااااا ولی دیروز هر کار می کردم خوابم نمی اومد دل و دماغ پاشدن و بیرون زدن رو هم نداشتم. با خودم می گفتم اگه راس می گی و خیلی دلت می سوزه پا شو بشین تو خونه کارت رو انجام بده! دیگه چه کاریه بکشی بری تا اونجا و ...  

خلاصه که از این توجیهات تنبلچه ای دیگه... این شد که خوابوندیم خودمونو ..... وقتی پاشدم ساعت ۹ بود. بیخیال بیخیال صبونه رو خوردم و رفتم یه دوش حسابی گرفتم و بعدم ابروانمو صفا داده و موهامو زیر آفتاب خشک کردم .  

واقعا حس می کردم به دونه دونه این کارا نیاز روحی دارم. داشتم می پکیدم خب .... اگه بدونید چه حس بدیه منع نیازهای درون .... از صبح کله سحر تا بوق سگ این موهای من زیر مقنعه کپک می زنه خب ... از قیافه آدمیزادی و زن بودن که خیلی وقته خارج شدیم.... 

 جاتون خالی دم راه پله ها وسط حیاط وایساده بودم هی موهامو تاب میدادم و شونه میکشیدم ....آی حال می داد.... شانس من دیروز هوا خیلی خوب بود . دیگه زمستون اینجا رسما تموم شده است و لباسای تابستونی دارن میان رو کار....  

بعد کلی ور رفتن با سر و شکل خودم اومدم نمازمو خوندم و نشستم پای کار مثلاْ .... عمرا حوصله ش رو نداشتم فقط بابت اینکه عذاب وجدان نگیرم بود که بعدا خود خوری نکنم  ؛ وقتت رو ریختی تو جوب رفت و ... 

 در همین حین و بین بودم که خواهری زنگ زد دارم می رم خرید. فسقولها رو بیارم بذارم اونجا؟‌ ما هم که خب کور از خدا چی میخواد ؟ یه جفت چشم بینا.... دیگه تا غروب هم با اونا بازی کردیم و بعد هم شام گذاشتن و دیدن خریدهای خواهران و فیلمهای تلویزیون و  .... 

جای همگی خالی  لذتی نصفه نیمه بردیم از جمعه مان.... آخ که اون کتابای کوفتی هم نبودن دیگه تکمیل تکمیل می شد عیشمان.... 

به امید دو سه هفته آتی که خلوتنگ تر شویم و استراحتی مبسوط نموده و به خودمان هم فحش ندهیم که پاشو برو به کارت برس تنبل خان

آقای زون

سلام بچه ها 

خوبین؟ 

کسی میدونه کرم حلزون و محصولات جانبی ش تا چه حد تاثیر گذاره؟ مخصوصا برای رفع لک و ... 

ممنون میشم اگه تجربه ای دارید راهنمایی م کنید 

منتظرم

بانوی کرامت

امروز ٬ ۲۳ ربیع الاول سالروز ورود حضرت معصومه سلام الله علیه به قم هستش.....  

 قدم رو چشمای اهل قم گذاشتی خانم....  

.

جاتون خالی چه جشنیه امروز.... تمام مسیر ورود تا استقرارشون مث هر سال با مراسمی ویژه با حضور مردم گلباران میشه و جشن ٬ هلهله و شادیه.... انگار همین الان دارن تشریف میارن.  

 

آسوده خودم ؟!!؟

آسوده خودم که خر ندارم * از قیمت جو خبر ندارم 

دیروز در راستای جشن آبجی خانوم نامزدنگ و خریدها و تدارکات قبلی ش صحبت بود ینی مخم داشت سوت می کشید از قیمت ها و ارقامی که بابت اجناس پیزوری موجود در بازار می گفتن اونم هنووووووووو واسه اقلام ضروری و سطح پایین و معمولو.... تازه اینا از خیلی وقت پیش دیدن وسعشون نمی رسه قراره جشن نگیرن و فقط یه مراسم خودمونی تو خانواده داشته باشن....  

اونوخ میگن چرا این جوونا ازدواج نمی کنن... خب بدبخ جونا چه گلی به سر بگیرن مگه خر کله شون رو گاز زده بخوان از اینی هم که هستن بیشتر متحمل فشار و سختی بشن.... نیست بازار کارمون هم خیلی گل و بلبله....  

تازه فک کن ما خودمون رو سطح متوسط جامعه می دونیم اینجوری می نالیم ....  

طفلی باباها....  

.

از شب قبل عید اتفاقی یه موضوعی رو متوجه شدم که خیلی خیلی ناراحتم کرد ینی روز عید میلاد پیامبر کوفتم شد اصلا .... کلا دپسرده .... با وجود کلی کار حوصله تعطیل تعطیل ...  

صبح که رفتم خودمو به آشپزخونه شستن مشغول کردم عصرم بعد جشن میلاد یکی از اقوام خیر سرم گفتم بریم با دخترا دور همی یه چرخ بزنیم دلمون واشه ...

مثلاً خواستیم بریم بازار یه چرخی بزنیم واسه نامزدا چارتا چیز قیمت بگیریم که اونم فشار خونمون زد رو شونصد ....  

رفتیم نشستیم تو حرم ٬ درد دل نامزدای جمع سر واز کرد.... باباهه از اینطرف نداره .... هسمره از اونطرف نداره .... کارمون شده فقط حذف دونه به دونه چیزایی که قرار بوده بخریم و از اونورم دل داری دادن به آقای هسمر که عیب نداره فدای سرمون بعدا و....  

کلاً یه وضعی بگم هاااااا  

.

دیگه هیچی دیگه بقیه شم خودتون می دونید .... هستین و مث بقیه متحمل این اوضاع قشنگید دیگه .....

روز و شب های ...

به روزمرگی می گذرانیم این روزها را هرچند شلوغ و متراکم ... سعی داریم به بهترین وجه استفاده کنیم از وقتها هرچند با درجه رضایتمندی پایین ....ولی شکر 

صبح سرکارم و شب خواب.... کاش میشد تن آسایی ها کمتر شه و بپردازم به موارد آینده ساز... مطلب خاصی به ذهنم نمی رسه واسه نوشتن اینجا اگه کمرنگم به بزرگی خودتون ببخشید

همچنان به دعاهای سبزتون نیازمندم

عنبر النساء

در راستای بهبود فضای وبلاگ و درآوردنش از حال و  هوای گرفته ش جونم براتون بگه که : 

همسو با آبدارچی محترم قبلی مون که براتون گفته بودم بسیار فعال و کوشا هستند و خیلی تمیز البته.... یه همکار جدید اومده واسمون جایگزین ایشون که البته تقریبا با هم یه پا می رن ولی خب ایشون در قیاس با اوشون خیلی خیلی بهترن و البت این تاثیرات قشنگ رو از آموزش های اول اشتغالشون از قبلیه واگرفتن... 

 جونم براتون بگه که چند روز پیش که صبح اومدیم اداره دیدیم به به چه بویی پیچیده انگاری دهاته !!!! یکی از همکارامون رد می شد دیدم چشاش شده قد یه عدس .... قرمز قرمز..... اون یکی اومد دیدم کلا چش نداره ... 

همکارای اینورسالن هم کمپلت در اتاقشون رو بستن و ماسک زدن .... میگم آقای .... چه خبره؟ بوی چیه داره میاد؟ میگه هیچی خانوم ... چیز خاصی نیست!!!! بعد اون یکی غش رفته از خنده میگه به کسی نگین آقای ... عملش سنگینه فعلاً مست کرده نمی فهمه!!! بیایین آبدارخونه خودتون ببینین!!! با یکی دیگه از همکارا که اصالتاً بومی اینجاست رفتیم آبدارخونه دیدم روی گاز یه چی سوخوندن.... بعد اینا هی می رن یه پُک دود می گیرن از اون جسم در حال سوخیدن و بر می گردن.  

همینجوری موندم که چی به چیه اینام غش رفتن از خنده ... منم هاج و واج!!!!!  

این یکی همکارم که باهم رسیدیم اداره دوزاریش افتاده ؛ غش غش خنده ای زده و میگه هیچی خانوم .... پشکل ماچلاق سوزوندن !!!  

میگم : چی چی سوزوندن؟  

میگه : عنبر النساء  

میگم: چی هست حالا که انقد بو میده؟‌ یه جوری بود بوش ....

اون یکی میگه : پشکل ماده الاغ ... واسه درمان عفونت و ... خیلی خوبه. دیدیم همه سرما خوردن و هوا ویروسیه گفتیم یه کم دود بدیم هوا ضد عفونی شه!! 

یهو یادم افتاد که یه بار واسه مامان خودمم تجویز کرده بودن ؛ خواهری رفته بود بخره دیده بود چیه حرصش دراومده بود گفته بود اصلاً چرا عنبر النسا... عنبر الرجل ... اه اه .. این دیگه چیه؟ .... و ما اون روز کلی تو خونه گفتیم و خندیدیم که راه بیفتی دنبال الاغ ماده و اون پی پی کنه تو جمع کنی بیاری خشکش کنی داروخونه بفروشی به ملت که ضد عفونی میکنه!!!! 

حالا می بینم که نه بابا انگار از اون ضد عفونی کننده های خفنه هرکی استفاده کرده کلی تعریفش رو می کنه مخصوصاً واسه خانوما عالیه....و برای همینه که بهش میگن عنبر النساء.... 

تو گوگل سرچ کردم دیدم به به ما خبر نداریم عالمی دارن از وجودش فیض می برن....  

قدیمی ها هم عجب دهترهایی بودن هااااااااا

حالا آبدارچی محترم  که دیدن یه سری از همکارا از بوش بدشون میاد اومدن واسه بهبود وضعیت تنفس همکاران گرام اسپند دود کردن که هم خاصیت ضد عفونی داره و هم عموم بوش رو می پسندن.... این یکی همکار هم اومده بود از روش خوش بو کننده هوا زده بود .... ینی خدا وکیلی تو سالن نمی شد راه رفت دیگه....مخصوصا دم دمای سرویس بهداشتی.... تو سالن با این عطر خوش که با رایحه اونجا به هم قاطی شده بود بیهوش میشدی دیگه.... 

همکارایی که از اونور میخواستن بیان اینور باید ماسک می زدن .... این همکارمون که خودشم دود داده بود اومده میگه خانوم .... تو سالن یکی بیاد آبرومون میره انگار با... دادن بو فاضلاب میاد دیگه....  

اینم از شاهکارای آقایون وقتی میخوان جا پای خانوما بذارن ....