نم نم باران بهار

به سراغ من اگر می آیید نرم و آهسته بیایید.......

نم نم باران بهار

به سراغ من اگر می آیید نرم و آهسته بیایید.......

عید آمد و عید آمد....

خب اینم از ماه مبارک رمضان 91..... با اینکه اول و آخرش خیلی بهم سخت گذشت ، همش فشارم افتاده بود ، مدام دراز کشیده بودم و در طی این یک ماه تقریبا هیچ کاری انجام نشد ولی وقتی اعلام شد فردا عیده خیلی دلم گرفت..... مث هر سال..... نمی دونم چرا وقتی عید فطر میشه شبش دلم می گیره ولی روز عید شادم و شکر گزار.... 

رمضان ، ماه مهمانی خدا ، گذشت.... نمی دونم چجور مهمونایی بودیم واسه خدا.... نمی دونم ، اما خدا مهموندار خوبیه... همین که با کمال پررویی وقتی بهش می رسیم بدون نگاه کردن به کوه تخطی ها و عبورهامون از خط قرمزهاش فوری میگیم اینو بده اونو بده ، اینجوری بشه اونجوری بشه.... و اون در کمال رأفت و مهربانی باهامون برخورد می کنه و می گذره ازمون ، می تونه نشونه مهمونداری خوب خدای مهربونمون باشه ... که مهمونداری که هیج خوب خداییه خدامون .... مهربون و پناه بی پناهان ... رئوف و همراه همیشگی.... 

امیدوارم خودش به حرمت این ماه شریف اقل ادعاهای بندگی مون رو پذیرفته باشه و کوه تخطی هامون رو شتر دیدی ندیدی بکنه ..... به زمزمه های دلمون باشه و دل خوشمون کنه به مهربونی های همیشگی ش..... 

از حالا دلم داره پر می زنه واسه صدای نقاره شادی حرم بعد نماز عید.... جای همه تون خالی .... منو هم تو دعا ها و عیدی خواستن هاتون فراموش نکنید.... به یاد همگی تون هستم

مختلفات ....

* دیروز رفته بودم اداره همایونی شغل دوم واسه ثبت دوره جدید کلاسام ٬ آقای کارمند اداره که بسیار مرد شریفی هستند میگه : بریم یه رایزنی با خدا بکنیم بلکم شنبه عید شه.... پکیدیم دیگه و .... امروز که داشتم می رفتم سرکار رادیو داشت می گفت کمیته استهلال گفتن امکان اینکه رمضان امسال ۳۰ روز باشه هم زیاده ..... گفت آیییییییییی آقای کارمندیان کجایی که بیای این رایزنی هات رو پس بگیری .... به جان خودم به همون ۲۹ روز هم راضی ایم ..... رمضان امسال اول و آخرش سخت گذشت بهم ٬‌اولا که هنوز عادت نکرده بودیم آخرام که همش میگیم چن روز دیگه عیده ..... خدا جونم بابت برکات این ماه نمی گمااااااااااااا اتفاقاْ افطار سحرا ٬ شبای احیاش حتی عصرا و استراحتها و ملاحظه کردنای هم بسیار ارزشمنده ولی خب .....  

* امروز سر یه مساله ای رفتم پیش مدیرمون گله گذاری که چرا ایجوری بی عدالتی می کنید و .... طبق عادن مزخرف مدیران محترم یه چی هم ازم طلبکار شد .... بدم میاد از این مدیرایی که فقط اسمشون مدیره و از قضای روزگار دری به تخته خورده شدن مدیر ..... مدیر باید مدیریت نیروی انسانی داشته باشه نه مدیریت لحن و صوت نخراشیده یا دست پیش گرفتن واسه پس نموندن ُ واسه نیرو باید انگیزه ایجاد کرد نه اینکه انگیزه ش رو از بین برد و توقع های زیادی هم داشت..... 

* جوونامون چقد بی انگیزه شدن به زندگی .... یا چن وقته من اینجور احساس می کنم و فقط این حوالی اینجوریه ..... طفلی جوون  مردم انقده آه کشید که منم دلم گرفت ..... خب حق هم داره بنده خدا .... شرایط سخته ٬ سطح درآمد پایینه و کفاف زندگی و ازدواج رو نمیده ٬ از طرفی هم خب طفلک تا کی میخواد عذب و بلاتکلیف بمونه احساس نیاز روحی و جسمی بیداد می کنه ولی نمیشه جوابگوش بود .... دیگه دلت نمیخواد حتی با خانواده ت هم باشی گاهی روحیه ت رو می بازی و گاه به خودت نهیب می زنی هیییییییی مساله ای نیست این نیز بگذرد ؛ تحمل کن.....ولی چقد سخته همین تحمل..... چقد این طفلی رو می فهمیدم ٬‌یه جورایی عین خود من ..... ولی چه کاری ازم براش برمی اومد .... 

* خانواده محترم زمزمه سفر بعد ماه مبارک رو دارن اگه خدا بخواد و همه با هم مچ شن یه سفر خوب و پر انرژی .... نمی دونم میشه یانه اصلاْ‌ می تونم برم این سفر رو ؟ ..... نمی دونم ولی دلم میخواد بعد ماه مبارک یه عالمه اتفاق خوب بیفته برامون .... تند تند و پشت سر هم.....ان شالله 

* از همه دوستای گلم که برام دعا می کنن واقعاْ ممنونم امیدوارم خدا به خاطر شما دوستای خوب به منم نگاهی بندازه ..... میخوام بازم یه مدت بیخیالی م رو زیاد کنم شاید روحیه م بهتر شه هم تو کار و هم تو خونه و مسائل شخصی م.... خدایا خودت دوای دردمون رو برسون که از افیون بیخیالی هم یه روزی خسته میشیم  

* همش میخوام بیام اینجا شاد بنویسم ولی چیزی به ذهنم نمیاد دلم یه پست شاد می خواد که وقتی می نویسمش روحم شادیش رو با تمام وجود لمس کنه و انرژی فرح بخشش تو رگهام بدوه....نه یه پست ؛ پستهای شاد و پرانرژییییییییییییییی .

و آخرین احیا امسال ...

سلام دوستای خوبم .... خب اینم از آخرین شب احیای ماه مبارک ... دیگه ماه رمضون افتاده تو سرازیری و چش به هم بذاریم این چن روز هم می گذره مث برق و باد ... درست مث همین چن وقته که با هر صورتی که بود همه تشنگی ها و بی حالی ها و.... مث برق و باد گذشت.... باورم نمیشه امروز 23 ماه رمضونه.... دیشب احیای خیلی جالبی نشد برام یعنی راستشو بخوایین اصلاً به دلم نچسبید ، امیدوارم خدا خودش یه جوری قاطی دعاهای بنده های خوبش ازمون قبول کنه رد کنه ببره .... دیروز عصر زن داداش حالش خوب نبود واسه همون درگیر اون بودم و نتونستم عصری استراحت کنم همینم شد که شب خیلی خوابم می اومد ..... ینی مخم خواب بود بدن و چشمام بیدار.... ما معمولا با مامان دختردایی ها آبجی ها و .... دسته جمعی می ریم حرم واسه احیا بعد هرکی یه جا میشینه تا مشغول صحبت نشیم و بتونیم استفاده ببریم از برنامه ها .... موقع استراحت جمع میشیم یه جا و یه چیزی می خوریم و سخنرانی گوش می دیم ولی دیشب اصلاً برنامه عزاداری و سخنرانی قبل مراسم قرآن به سر گرفتن جالب نبود فقط سخنران قبل دعای جوشن خیلی عالی بود و تونستیم استفاده کنیم ... هوا هم قدری گرم بود ولی خب همونجا به خدا گفتم خدایا امشب نمی دونم چرا اینجوری شد ولی خودت یه جوری قبولش کن بره ..... امیدوارم سال پیش رو سالی باشه که خداوند بهترین مقدرات رو برای همه رقم زده باشه .... سلامتی ، عاقبت بخیری و ....تا اونجا که یادم می اومد برای همه دعا کردم بعضی ها هم که اصلا ً از جلو چشمم کنار نمی رفتن ویژه تر شد.... دیشب دم افطار موضوعی که چن وقته درگیرشم باز عود کرده بود .... دقیقا دم افطار و لحظه اذان .... گفتم خدا جونم به حق این اذان یه جوری خودت درستش کن که دیگه راحت شم از این برنامه هاااااا..... به لطف و کمک خودت امیدوارم که خواستت و اجراش به آنی هستش ..... کن ، فیکون.....

امیدوارم شما دوستای خوبمم منو از دعاهای خیرتون فراموش نکرده باشین ، مخصوصا این افطار و سحرهای باقی مونده رو برام دعا کنید .....

دل گویه ها....

دلم گرفته خدایا ... به اندازه همه شب و روزها و خستگی ها.... میشه تو این شبهای عزیزت شب منم به صبح برسونی؟ فکر می کنی چقد دیگه طاقت دارم؟‌ فکر می کنی از کی تا حالا طاقتم طاق شده؟ فکر می کنی طاقتم طاق شه چه اتفاقی میفته؟ به ذات خودت هیچی .... فقط دوباره ادامه داره .... که صبر راهی ست به ...... نمی خوام بگم منو نمی بینی که می دونم خوب می بینی و هوامو داری. ممنونم ازت ولی به بزرگی خودت خسته م یا ارحم الرحمین... از همه چی خسته م حتی از خانواده م ... دلم نمی خواد سلامتی م از دستم بره ... دلم نمی خواد داشته هام که لطف و منتت بوده به سرم و همیشه بابت شون شکر کردم و قدردان بودم حتی اگه غری زدم رو از دست بدم ... خدا جونم دلم ترکید به خدا ... اگه تو این شبای عزیز امسالم دست خالی برم گردونی چی؟ به امیدی میام در خونه ت هر سال ... ازت می خوام و التماس می کنم ... ولی صبر تو خیلی بیشتر از این حرفاست که من حتی تو مخیله م بگنجه ... خواهش می کنم ازت خدایا امسال رو دیگه دل منم روشن کن خواسته منم اجابت کن ... تو که می تونی همه چی رو به احسن وجه بچینی و همه چی رو به بهترین نحو ممکن پیش ببری چرا؟ خدا جونم کمکم کن.... دیگه بیشتر از این روم نمیشه بگم به خدا ... می دونم یه بنده رو سیاه سراپا تقصیر طلبکارم که همیشه فقط طلبکارانه اومدم درخونه ت و ازت خواستم که خواسته هامو بدی انگار که وظیفه ته حتی مث اینکه وظیفه ت باشه خطاهای منو نبینی  ... می دونم غرور زیاد کردم گناهام به خروار خروار هم پر نمیشه و همیشه اسباب مزاحمت خودت و بنده هات بودم ولی خدایا یه بنده عاحز بی کس و کار و بی پشت و پناه و ضعیف بغیر در خونه خودت کجا می تونه بره خودت ببخشش.... مث همیشه  ندید بگیر بدیها و حریم شکنی ها و خطاها شو .... اون انقده تقصیر داره که دیگه هیجی نداره واسه گفتن ُ‌تو ببخشش اون ضعیف و ذلیله .... تو ببخشش ... به حق شهید این شبهااااااااااا 

دوستام میان اینجا رو می خونن و می گن چرا همش دلگیره؟ ‌چرا اینطوری داری میشی؟ دلمون گرفت!!! ولی خب این زندگی منه فعلا.... 

 خدایا میشه طوفانای زندگی منم مث زندگی ساجده آروم کنی؟ یهو چش باز کنم ببینم ااااااااا همه چی آرومه.... روال زندگی  آرامشه و امید و تلاش.... شکر خودت الان ایییییییی آرامش نسبی هست تلاش هم می کنم ولی خسته .... خسته کی توان ره به جایی بردن؟ میخوام بهم امید و انگیزه بدی خدا جونم. زندگی منم بنداز رو غلتک خدایا ....

من و روزه گی ....

سلام 

این روزای ماه مبارک خیلی سخت داره می گذره بهم.... بقول معروف روزه گی بُرده تتم.... کارم بطور معمول شده سحری و مقدماتش ، نماز ، خواب ، اداره به کارای خرده کاری و کِلِش کِلِش ، خونه ، نماز و قرآن ، خواب ، مقدمات افطار ، افطار ، ولوویی بعد افطار و اغلب افت فشار و سنگینی ، خواب و .... هرچی فک می کنم مطلبی ندارم بیام واسه آپ کردن .... روزگار خودمم بد نیست شکر خدا و از دعای خیر شما دوستای عزیزم دارم سعی می کنم تو این موضوعیت جدید که براش ازتون طلب دعا کردم کمترین خطا رو داشته باشم. امیدوارم از دعاهای خیر شما موقع افطار و سحر بالاخره همه چی به خیر و عافیت و عاقبت به خیری ختم شه شاید این گره زندگی ما هم باز شه. آمــــــــــــــــــــــــین

ماشین م ؟....

امروز برای اولین بار با ماشین اومدم اداره.... فعلاً امانتیه تا به دعای شما بتونیم بخریمش....

همچنان بشدت به دعاهاتون احتیاج دارم و واقعاً معترفم به اینکه تاثیرات خوب و مثبتش رو می بینم حتی اگه دلخواهمم نباشه بازم برام مهم و مناسبه ....

دوست خوب

دوست خوب همیشه یه جایی به درد آدم می خوره ، همیشه کمک حالته و نمی ذاره به خطا بری.... تو غصه ها ، سختیها و کوره راه ها پشتیبانته و تو شادی ها شریکت .....نعمت بزرگ خداست که به راحتی نمی تونی پیداش کنی و وقتی پیداش کردی باید حفظش کنی

ممنون دوست خوبم بابت همه چی

بازهم تکرار قصه تکراری من

باز هم نگرانی و باز هم انتظار......... بچه ها سر سفره های افطار و سحر ٬ ‌موقع دعا و نماز منو هم یادتون بیارین ٬‌ در حال حاضر دلخوشی م به دعاهای شماست . خیلی محتاج دعا های سبزتون هستم

هدیه

هدیه من به دوستان عزیزم به مناسبت ماه مبارک رمضان  

لطفاْ‌ اینجا رو کلیک کنید 

منو هم فراموش تون نشه

اولین روز ماه رمضان چگونه گذشت

خدا جونم خودت بهمون توان بده تا بتونیم از سفره مهمانی ت تو این ماه استفاده کنیم..... خدا جونم خودت کمک مون کن ، تنها خودت باش و بس....

چقده دیروز سخت و دیر گذشت ، رسما شهید شدم تا دم افطار .... تا بدنم عادت کنه فک کنم فوت شم دیگه... رسماً فعالیتهای بدنی و کاری و .... رو به اقل ممکنه رسوندم ولی دیروز حسابی بدیو بدیو بی ثمر زیر این آفتاب سوزان شهرمون داشتم واسه همون گمونم اذیت شدم ، دیگه ببخشید که نای آپ کردن نداشتم .... سعی م بر اینه که قدری بیشتر به اینجا بپردازم باید ببشقین دیگه این دیر به دیر اومدن هام رو