نم نم باران بهار

به سراغ من اگر می آیید نرم و آهسته بیایید.......

نم نم باران بهار

به سراغ من اگر می آیید نرم و آهسته بیایید.......

مُده اونوخخخخ .....

* داشتم میومدم خونه ، یه آقاهه جوون رو دیدمـــــــــ ، ریش داشت ، همچین پُر و پیمـــــــــــــون هااااااااا ، اونوخ از روی ریش چسب زخم زده بود به چونه اش ..... مونده بودم این دیگه کیه ؟!!!؟اصلاً چجوری این چسب از روی ریش چسبیده ؟ اینجوری براش چه کاربردی اونوخ ..... ؟؟؟!!!!؟؟؟ 

میگن گوش آدمیزاد هر روز یه چی نَشنَوه کره میشه هـــــــــــــــــا ، دیگه این دور و زمونه چشمم هر روز یه چی نبینه کور میشـــــــــــه ....  

* آبجی خانووم داره می خونه واسه ارشدReading a Book ..... هر چن وخ یه بار که میاد استراحت میگه دیگه مخم پُکید احساس می کنم سرم باد کرده .... اومدم یه چرخ بزنم برم .... میگم یادش بخیر اون وخ که من پشت کنکور ارشد بودم این احساسا رو داشتم ، بهت می گفتم بهم می خندیدی ، مخسره می کرده ، حالا حالت چطوره؟ Evil Smile 

* شبکه سه یه سریال داره پخش میکنه ادا اصولاشون باحال خنده داره Yah. وضعیت سفید . شنبه تا چهارشنبه س ، ساعت 20:45. من که خوشم اومد ، توصیه میکنم ببینید.

وقتی دلت می گیره ....

امروز کلی دلم گرفته بود ، هم بابت یه سری مساهل کاری و هم از بی برنامه گی ناگهانی که الان مبتلاشم ... همش اشک تو چشام بود . بنابر این بعد از وقت اداری جیم زدم و رفتم جایی که هر وقت دلم بگیره جز اونجا جای دیگه ای ندارم ..... داشتم فک می کردم بچه هایی که همچین نعمتی رو ندارن اینجور مواقع چیکار می کنن؟!؟   

سارای جون از بچه های بلاگستان ، قراره آخر هفته عمل شه ظاهراً با توجه به شرایطی که داره خیلی عمل سنگینی خواهد داشت واسش دعا کنید. عزیزم امیدوارم زودی سلامتی ت رو بدست بیاری . برات دعا می کنم.

مبارک باشه .....

روز دختر مبارک ..... 

سال دیگه مشمول این تبریک نشی صلوات بیرفست ...... 

سالروز تولد حضرت معصومه سلام ا... علیها مبارک. الان حرمش چه خبره .... نقاره خونه اش ..... کبوترای حرمش ..... نورافشانی های امشب ش .....

  

از همه دوستان عزیزم که دلداریم دادن ممنونم ولی باور کنید از سر سیری و  ... نبود. همه ناراحتیم از این بود که با توجه به شرایطی که الان دارم دانشگاه تنها دریچه امیدم شده بود که بر باد رفت. باید یه مدت طولانی رو مخ خودم راه برم تا بتونم خودمو بسازم ولی خیلی دلم سوخت اصلاْ باورم نمیشد قبول نشم.... 

باید ؛ تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن .... بشم. اگه بتونم این عهد و عیال و خانواده رو تکون بدم یه روز بریم خونه آبجی کوچیکه خوبه ....

این نیز بگذرد..... چه میشه کرد. 

بازم ازتون درخواست دعا دارم فراوون. خواهشاْ دعام کنید خیلی زیاد ....

دِپسردگی مضاعف ....

جواب دانشگاه هم امروز اومد و در راستای دِپسردگی مضاعف این چن وقت و روحیه بالامون ، گفتن یه کم روحیه طرف رو تقلیل بدیم حالشو رو ببریم. یکی از دوستان تو کامنتای قبلی پرسیده بود چرا دِپسرده ؟ خب خیلی حرفا رو که نمی شه زد . مخصوصاً من که همه سعی م اینه که بیشتر موفقیتها و شادیها رو بنویسم و به شکستها و سختیهام فکر نکنم. اما باور کنید اونی که روش می خنده درداش بیشتره . حداقل اونی که گریه می کنه یه درد داره و  می تونه با گریه خودش رو سبک کنه . ماها چی بگیم که حتی نمی تونیم گریه هم کنیم. دیگه نه اشکی دارم و نه انگیزه ای. این چن وقت هم که همش داره واسم بد میاد. از همه طرف ... مادی و معنوی .... نمی خوام بنویسم که می گن اینجوری بدیها به سمتت جذب می شه . همینم بسه واسم دیگه زیادتر از این ...؟!!؟ خدایا توبه ... ما لاطاقَته لَنا ... فقط همین قد بگم که ، وقتی چیزی رو از دست می دی که تو اون شرایطی که داری تنها  دلخوشی و دریچه امیدته دیگه خیلی کم میاری و وقتی حتی نمی تونی گریه کنی یا حرفی بزنی ....

بازم میگم از در ناشکری در نیام . شکرخدا . بازم  خیلی ها هستن که داشته های ما رو ندارن . به همون داشته هام هزار هزار مرتبه شکر . نداشته هامم لابد خب صلاحم نیست.... ولی خدا جونم می بینی که .... 

هر وقت یه شکست تازه رو تجربه می کنم احساس می کنم شکستهام مخصوصا اونایی که اثر عمیقی روم داشتن و هنوز ترمیم نشدن دور سرم می چرخن و مدام می خورن تو سرم .

دوستان عزیز دعا کنید برام. فعلاً که حسابی حالم گرفته اس .... از همه چی. دعا کنید یه ذره اوس کریم بیشتر هوامونو داشته باشه.

من و عینکم ....

بچه که بودم خیلی دوس داشتم عینکی شم  و چه کارا  که دور از چش مامان بابام ، در رسیدن به این هدف نمی کردم ، تقریباً سال اول دانشگاه بودم که عینکی شدم ، همون موقع ها که زیر نور مهتاب می شستم و کتابای قطور درسی مون رو می خوندم . خُل که می گن من آبجی شونم ..... 

شایدم گریه های زیاد اون موقع هام بود که باعث شد عینکی بشم.... خب نمی شد کاریش کرد اون دوران خیلی تحت فشار بودم و تنها پناهم گریه بود و گریه .... 

علت هر چی بود عینکی شدم ، از وقتی هم که عینکی شدم از چشم افتاد عینک..... البته نمره چشام بالا نیست ( 0.5 ، 0.5 ) و هیچوقت هم تا مجبور نشم نمی زنم ، ولی وقتی مدام پشت سیستم  می شینم به چشام فشار میاد ، اونوقته که دیگه .... 

چن وقت پیش ، حین کار یه زونکن تِلپی افتاد رو این عینک یتیم من و یه وَر شیشه اش شکست .... منم که از خدام بود ... چن وقتی می شد که می خواستم ببرم شیشه ش رو عوض کنم ، آخه فتوکروم بود و منم فتوکروم دوس نمی دارم.... این بود که ور داشتم رفتم عینک سازی سفارش دادم هر دو شیشه اش رو عوض کنه واسم .... وقتی قیمت تعویض شیشه ها رو فاکتور کرد ، دود از کله م بلند شد باور کنید.... مگه چه خبره عـــــــــــــــــــــــــــامو.... عجب غِلَطی کردمـــــــــــــــــــــــــــــا.... هیچی دیگه حالا  پولش جهندم .... هنوزه که این عروس خانوم با کابین ثقیل آراسته بشه و تشریفش رو بیاره رو چشای همایونی من ....

* به شدت دلم گرفته. احساس پاچه گیری شدید دارم ....