نم نم باران بهار

به سراغ من اگر می آیید نرم و آهسته بیایید.......

نم نم باران بهار

به سراغ من اگر می آیید نرم و آهسته بیایید.......

اخبار تاریخ..... من در هفته ای که گذشت......

سلامـــــــــــــــــ سلامــــــــــــــــــــــــ 

آجی تون با کوله باری از حرف برگشــــــــــــــــت پیشتون.....عارضم به خدمت انورتون که از کدوماش بگم؟ خوبی و خنده ها یا جنگ و دعواها؟ کارا و بردگی آجی یا بی خوابی ها و چش باز خوابیدن های این مدت؟ 

هفته ای که گذشت یه دعوای خونین تو اداره داشتم که منجر به قطع کلی نت شد.... بس که شده بود به نام ما و به کام دیگران .....گفتم کلا جمعش کنید .... نمی خواد ..... خلاصه که همه کارهای نتی م رو بطور موقت واگذار کردم .... کلی اعصابمم خط خطی شد که فعلا اصلاْ دوس ندارم براتون تعریف کنم که بیخودی تکرار کدورتها بشه..... حیف که بحث کاره و نمیشه خیلی کارها رو انجام داد و بدشانسی هم تو دایره کاری من قرار داره این همکار مزخرف مون ٬ مجبورم باهاش حرف بزنم ولی واقعا یه جنس خراب و مارمولینگ به تمام معناست این بشر روداررررررررررررررر....... حالا خوبه نیروی زیر مجموعه منه و گر نه چه جانور بازی می خواست راه بندازه...... من واقعا اهل اذیت و مسخره بازی تو کار نیستم ، محیط کار رو فقط و فقط واسه کار می دونم و بس  و از این اخلاق های رایج تو ادارات رو نداشته و ندارم . امیدوارم که تا آخرش هم همینجوری باشم..... القصه .... که دیگه دسترسی م به نت خیلی کم شده و باید بتونم برنامه هام رو با شرایط موجود هماهنگ کنم ..... شما دوستای گلمم اگه یه مدت کمتر بهتون سر می زنم امیدوارم ازم دلخور نشین و به حساب بی معرفتی و .... نذارین. 

و آمااااااااااا در خصوص جشن آجی خانوم شیطون من..... کلی فعالیت سازنده نمودیم در راستای جشن عقد ایشون...... از اونجایی که مامان خانومی من  از سادات هستن ، هر سال روز عید غدیر از هسمایه ها و دوستان ، کلی واسه عید دیدنی و عیدی گرفتن و  تبرک .... میان خونه مون ... که صد البته وظیفه خطیر مهمون داری و بشور بساب و .... به عهده اینجانبات آبجی ها می باشد ، بعضی سالها که ماشالله اینخده مهمون میاد خودمون فرصت نمی کنیم بریم به دائی ها و سادات سر بزنیم و عیدی بگیریم که هیچ ..... فرصت صبحونه و ناهار و .... هم نداریم و همش آماده باشیم .... امسال رو یه جور برنامه چیدیم که صبح مختص مهمونای مامان باشه و ظهر و عصر جشن عقد..... شب قبل و صبحش هم که مشغول چیدن سفره عقد و خنچه و سفره آرایی و ... می بودیم...... حالا کی رفتیم واسه خرید لباس و .... بماند دیگه..... خلاصه که از هنر دست خودم یه سفره خوکشل واسه آبجی خانوم چیدم که همه خوششون اومده بود ..... البته طرح اولیه ش از خود آجی خانوم بود..... وسط جشن و .... باز هم جسته گریخته مهمون مامان داشتیم که با بقیه مهمونای جشن پذیرایی شدن و خدا رو شکر همه چی به خوبی پیش رفت . یکی از مهمونای مامان واسه عروس و دوماد چاووشی خوند و چون روز عید بود کلی حال داد به مجلس...... بعد جشن هم که آجی خانوم واسه پاگشا رفتن خونه مادرشوهرشون و اینجانبات موندیم و کوله باری از کار و جمع و جور کردن خونه..... آبجی قوچیکه که قبلاً جشنش بود و الان تهران می زیه هم با اجازه بزرگترهای مجلس و در راستای اینکه خونه خلوت شده و مامانی دلتنگ میشه به مدت دو روز اضافه تر از بقیه مهمونا موند پیشمون ..... دستش درد نکنه طفلی آجیم مثلا اومده بود مهمونی ، کلی کمک کرد..... آجی بزرگه هم که الان سرماخوردگی ش بهتر شده و فقط مونده حرص و جوش این طرح آمار گیری ...... اینخده استرس خورده بابت کار که شده مث..... از بعد جشن دو سه تا دیگه نیروی موقت از دختر دایی ها و عروس و.... مستقر کرده خونه مون  واسه کمک .... بنده هم که دیگه اجازه ندارم حتی به کارهای شخصی و اداری خودم برسم از دست این آجی خانوم ..... بلکم کمکش کنیم این طرح آمارگیری زودی جمع شه بره پی کارش که من یکی دیگه رسماً پکیدم ...... بهش میگم آجی رسماً ما رو به استثمار کشیدی ها..... آخرشم زیر یوغ  برده داری و بهره کشی ت می میرم ..... حتی نشد برم دانشگاه دنبال کارای مردکم ..... الانم تا نیومده گوشمو بپیچونه و ببره سر برگه های آمارگیری پاشم مث بچه های خوب برم به کارا برسم.....  

ببخشید اگه فرصت نشد شکلکهای مرتبط رو اعمال بفرماهم .... فعلاً این پست خشک و خالی رو ازم داشته باشید تا مجدد خدمت برسم... 

خیلی دلم واسه اینجا تنگ میشه همش هر اتفاقی می افته تو ذهنم یه پست ازش درمیارم ولی متاسفانه فعلاً فرصت آپ کردن و .... ندارم  

اما دوستتون دارم شدید..... 

فهلاً ..... به خدا می سپارمتون......

نظرات 7 + ارسال نظر
زهره جمعه 27 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 14:59 http://golesorkh.parsiblog.com

اووووووووووووووو وه!
چقده شلوغ بوده سرتون

عقد آبجی هم مبارکا باشه
ایشالا به زودی دعوت شیم واسه عقد خودت (کیف میکنی خودم ، خودمو دعوتوندممممممممممم)

بله زهره جونی اگه بدونی پودر شدم دیگه
ممنون
شما صاحب اختیاری

البرز جمعه 27 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 23:25 http://www.barbaam.persianblog.ir

پس حسابی خوش گذشته!

هی کار و شادی به هم پیوسته بود شکر خدا خوب بود

توتی شنبه 28 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 12:47

سلام عزیزم!
ای ول به تو که حسابی کمک آبجی هات هستی
عقد آبجیتم مبارک ایشالا عقد خودت!
بعدش هم من دلم بسیار برات تنگ می شه لا اقل اس ام اسی باهام در ارتباط باش

فدات بشم خانوم گل
ممنون خجالتم نده
ان شالله برای شما
قربونت برم معمولا اس ام اس هام دستت نمی رسه خاموشه؟

نیلوفر شنبه 28 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 13:54 http://Nilo0ofar.mihanblog.com

عقد خواهری مبارک
ایشالا به پای هم پیر بشن

ممنون نیلو جونی خانوم خوکشل بلاگستان

عروس خانم شنبه 28 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 19:59 http://aroskhanoom.blogfa.com

اتفاقا این پست های بدون شکلکت بیشتر به دل من می شینه

ممنون عزیز دلم لطف داری

امیر بختیاری شنبه 28 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 20:14 http://amirbakhtiari.blogfa.com

سلام
با هندوانه شب یلدا به روزم
دوست عزیز

ستوده شنبه 28 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 22:42

سلام خوبی؟؟؟؟
دورو برت رو نگاه کردی برای اقای داداش
خوشبحالت مادری سید داری....
من اونقدر دوست دارم...
ایشالا عروسی خودت

ممنون ستوده جونم شما خوبی عزیزم
ان شالله برای شما خانوم گل

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد