نم نم باران بهار

به سراغ من اگر می آیید نرم و آهسته بیایید.......

نم نم باران بهار

به سراغ من اگر می آیید نرم و آهسته بیایید.......

مسابقه ....

صبح داشتم می اومدم اداره ، رادیو تاکسی رو موج رادیو جوان ، برنامه "جوان ایرانی سلام "رو پخش می کرد. ساعت 7 صبح رو که اعلان کرد ، بنا به سنت همیشگی شون آیت الکرسی پخش شد. خیلی حال و هوای این آیه رو دوست دارم . حس امنیت و ایمنی بهم می ده. اونم اول صبح و قبل از شروع از هرکار..... همینجور که داشتم با قرائت رادیو ، آیات رو زمزمه می کردم یاد مسابقه دایی بین بچه های فامیل تو دوران بچگی مون افتادم . اون سالها ، پنج شنبه شبها خونه دائی کوچیکه جمع می شدیم و بعد از مراسم قرآن خوانی و فاتحه ای که نثار اموات می شد مسابقه حفظ آیات و مخصوصاً آیت الکرسی بین بچه ها و کسانی که آیت الکرسی رو از حفظ نداشتند برگزار می شد. خداحفظش کنه ، دائی کوچیکه چه جوایز باحالی هم می داد. همیشه نقد نقد حساب می کرد. کلی هم خوردنی و خوراکی خوشمزه و اجازه شیطونی و شلوغ کاری در حد اعلا چاشنی جوایزمون بود . دائی بزرگه هم داور مسابقات بود .

یادش بخیر یه شب پسرا شیطونی کرده بودن. دیدیم همشون میان تند و تند میخونن و جایزه می گیرن . همه شونم تو یه جایگاه قرار می گرفتن و آیات رو می خوندن، در حالیکه ما همیشه حلقه می شستیم و هرکی همونجا که نشسته بود قرائت می کرد. تو نگو اون شب دائی بزرگه که داوری می کرد اتفاقاً جوری نشسته بوده که از محل جایگاه اکتشافی پسرا تابلو آیت الکرسی خونه به راحتی دیده می شد ..... پسرام می اومدن از رو می خوندن و می رفتن ....

یادش بخیر چقد خندیدیم اون شب ....

نظرات 7 + ارسال نظر
عروس خانم دوشنبه 2 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 14:48 http://aroskhanoom.blogfa.com

آخی من هم یاد بچگی هام افتادم که شوهر عمه خیلی مومنم به من و یکی دیگه از دختر عمه هام قرآن یاد می داد به علاوه نقاشی
آخر سر هم برامون ساعت مچی خرید

خداحفظ شون کنه که از بچه گی ما ها رو با این مفاهیم آشنا کردن

سارا دوشنبه 2 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 15:45 http://ma3nafaronesfi.blogfa.com/

یاد گذشته ها بخیرررررررررررررررررر
جالب بود عجب شیطون بلاهایی بودن ها الان حتما تو گرفتاریهای زندگی غرق شدن

همینطوره سارا جون....

بانو دوشنبه 2 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 16:13 http://mymindowl.persianblog.ir

چه زرنگ بودن اونا دیگه...

آخایونن دیگه از طفولیت تا لب گور.....همین ند

بهار دوشنبه 2 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 16:52 http://sana1359.parsiblog.com

میگم تو فرصت کردی یه کم آپ کن . عقب نمونی یه موقع !!!!!!
خوشم میاد تقلب و شیطونی تو ذات این پسرا هست هیچ کاریشم نمیشه کرد ......

همین دیگه به بانو جون هم گفتم آخایون از طفولیت تا لب گور همین اند

توتی دوشنبه 2 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 19:32

عجب رکبی خوردین از پسرا!!!!!!!!

روشون زیاد بود خب.....

ماتاو دوشنبه 2 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 23:14

چه برنامه جالبی! اما ما هیچوقت تو بچگی قاطی بزرگترا نمی شدیم یا اونا قاطی ما...
یه موقع هایی با آیات قرآن خیلی ی ی ی حال می کردم اما بعد از یه اتفاقایی با خدا جووونی رابطه ام بد شد... اما عاشق اون آیه تکرار شدنی اما پایان نیافتنی سوره الرحمن هستم...
فبای آلا ربکما تکذبان...
خدایا! عاشقتم هنوووووووووووووز...

فهیم سه‌شنبه 3 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 09:37 http://roozhayeghashang.persianblog.ir/

خوندمت خانومی

ممنون

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد