-
درختکاری و دم عید و امتحانات رنگارنگ
سهشنبه 15 اسفندماه سال 1391 10:21
*دیروز جاتون خالی درختکاری فرمودیم اداره مون.... البت اینجانب تماشاچی بیدم ....و در انتها دو اصله نهال از جنس اقاقیا و زیتون جایزه تماشاچی بودنم بردم خونه که تقدیم آبجی خانوم شد بدلیل اینکه باغچه خودمون دیگه جا نداره... درختکاری دوست می داریم به شدت.... اسلام هم که حسابی به درختکاری و مراقبت از گیاهان سفارش کرده ....
-
جهازبرون
پنجشنبه 10 اسفندماه سال 1391 09:02
امروز جهاز برون آبجی خانومیه.... دیشب جاتون خالی همه دخترای فامیل رو جمع کردیم و نشستیم به قلب کشیدن و برش های تزئینی جهیزیه و چیدمان و .... با وجود اینکه هم من و هم آبجی سر دوره آموزشی مون بودیم که این روزا یهویی گذاشتن وسط سفره مون و پاک از زندگی و روال روزمره ش انداختنمون و بعدشم رفتیم واسه خرید حوالی کلاس مون که...
-
و من ....
دوشنبه 7 اسفندماه سال 1391 11:31
باید برم مث پرین واسه خودم کفش بدوزم ..... در راستای گذر از آزمون جمعه نیس که خیلی هم تلاش فرموده بودم با خودم قرار گذاشتم جهت تشکرات ویژه از خودم و برای ساپورت مراسمات پیش روی آبجی خانومی و ایام عید و .... برم کفش و ... بخرم واه واه واه چه خبره....و هرچی مدلای چرت و پرت و جنس های آت آشغاله ریختن تو مغازه ها و دارن می...
-
فردای من
پنجشنبه 3 اسفندماه سال 1391 08:44
سلام دوستان امروز سالروز وفات حضرت معصومه (س) هستش. صبح از لحظه ای که چشمم به گنبد طلایی و پرچم سیاهش افتاد یاد خیلی هاتون بودم مخصوصا توتی خانم .... فردا امتحان سختی دارم دعا کنید از پسش بربیام هرچند آخر عاقبت نا معلومی داره ولی لااقلیش اینه که می گم خب توان علمیش رو داشتم واسه بقیه اش هم خدا کریمه . نمی تونم بگم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 1 اسفندماه سال 1391 13:05
امروز بعد مدتها خود در گیری و پلاسیدگی و ناراحتی و دمغی خوب خوبم شکر خدا ..... کاشکی همیشگی و پایدار باشن این حس ها....
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 29 بهمنماه سال 1391 10:57
این رو زها هر روزم تقریبا داره مث دیروز می گذره. اونقدری که در توان و همتم بوده و از عهده ش بر می اومدم تلاش کردم ٬ دیگه نتیجه با خداست. ان شالله تصمیم دارم از اول هفته بعدی یه ذره بیخیال شم و به خودم برسم گور بابای محترم هر چی موند و میشه براش وقت گذاشت.... ولی کاشکی بشه نتیجه بده تلاشها .... هرچند کم بوده و دیر ولی...
-
ما میگیم خر نمی خواییم ....
سهشنبه 24 بهمنماه سال 1391 14:20
بقول بچه های بهمن ۵۷ که می گفتن ما میگیم خر نمی خواییم پالون خر عوض میشه هاااااااااااا داستان اداره ما هم همونه.... خلاصه ش که خر همون خره فقط پالونش عوض شده آه که دیگه خسته مون کردن
-
من و آفتاب و میهایم ...
شنبه 21 بهمنماه سال 1391 10:19
سلام دوستان خوبین؟ دیروز رو خواسته نخواسته یه استراحت اساسی کردم. صبح اول وقت به عادت هر روز خوابم نمی برد بعد نماز.... حالا جمعه و تهطیل از خوشحالی یه روز خلوت حسابی می خوابیدماااااااااا ولی دیروز هر کار می کردم خوابم نمی اومد دل و دماغ پاشدن و بیرون زدن رو هم نداشتم. با خودم می گفتم اگه راس می گی و خیلی دلت می سوزه...
-
آقای زون
چهارشنبه 18 بهمنماه سال 1391 12:49
سلام بچه ها خوبین؟ کسی میدونه کرم حلزون و محصولات جانبی ش تا چه حد تاثیر گذاره؟ مخصوصا برای رفع لک و ... ممنون میشم اگه تجربه ای دارید راهنمایی م کنید منتظرم
-
بانوی کرامت
دوشنبه 16 بهمنماه سال 1391 08:01
امروز ٬ ۲۳ ربیع الاول سالروز ورود حضرت معصومه سلام الله علیه به قم هستش..... قدم رو چشمای اهل قم گذاشتی خانم.... . . . . . جاتون خالی چه جشنیه امروز.... تمام مسیر ورود تا استقرارشون مث هر سال با مراسمی ویژه با حضور مردم گلباران میشه و جشن ٬ هلهله و شادیه.... انگار همین الان دارن تشریف میارن.
-
آسوده خودم ؟!!؟
چهارشنبه 11 بهمنماه سال 1391 13:49
آسوده خودم که خر ندارم * از قیمت جو خبر ندارم دیروز در راستای جشن آبجی خانوم نامزدنگ و خریدها و تدارکات قبلی ش صحبت بود ینی مخم داشت سوت می کشید از قیمت ها و ارقامی که بابت اجناس پیزوری موجود در بازار می گفتن اونم هنووووووووو واسه اقلام ضروری و سطح پایین و معمولو.... تازه اینا از خیلی وقت پیش دیدن وسعشون نمی رسه قراره...
-
روز و شب های ...
یکشنبه 8 بهمنماه سال 1391 10:51
به روزمرگی می گذرانیم این روزها را هرچند شلوغ و متراکم ... سعی داریم به بهترین وجه استفاده کنیم از وقتها هرچند با درجه رضایتمندی پایین ....ولی شکر صبح سرکارم و شب خواب.... کاش میشد تن آسایی ها کمتر شه و بپردازم به موارد آینده ساز... مطلب خاصی به ذهنم نمی رسه واسه نوشتن اینجا اگه کمرنگم به بزرگی خودتون ببخشید همچنان به...
-
عنبر النساء
یکشنبه 1 بهمنماه سال 1391 13:48
در راستای بهبود فضای وبلاگ و درآوردنش از حال و هوای گرفته ش جونم براتون بگه که : همسو با آبدارچی محترم قبلی مون که براتون گفته بودم بسیار فعال و کوشا هستند و خیلی تمیز البته.... یه همکار جدید اومده واسمون جایگزین ایشون که البته تقریبا با هم یه پا می رن ولی خب ایشون در قیاس با اوشون خیلی خیلی بهترن و البت این تاثیرات...
-
ابزارهای پایداری ....
شنبه 30 دیماه سال 1391 10:37
اینم بخشی هایی از راهنمایی های همون استاد عزیز: در مشکلات صبر ، عزت نفس و ذکر خدا و تلاش برنامه ریزی شده و عاقلانه بیشترین کمک رو به آدم میکنه . . . . . . اگه چیزی هنور لابنحل مونده ٬حتما هنوز موقش نرسیده! خدا خودش در بهترین زمان درستش میکنه. . . . . . . قدر موفقیت هاتونو بدونید و قوی و مستحکم تلاش کنید و به رحمت خدا...
-
صبر و نماز
پنجشنبه 28 دیماه سال 1391 13:04
وَاستَعینُوا بَالصَبرِ وَ الصََّلاة وَ اِنَها لَکَبیرَة اِلاّ عَلَی الخاشِعین ( بقره ۴۵ ) از صبر و نماز یاری جویید و این کار ٬ جز برای خاشعان سنگین است. بهترین وسیله پیروزی ٬ صبر و نماز است چون صبر حوادث بزرگ را کوچک کرده و نماز روح ایمان را زنده می سازد ( تفسیر المیزان ) هدیه ارزشمندی از یه استاد عزیز که در راستای...
-
تاریکترین لحظه شب
چهارشنبه 27 دیماه سال 1391 13:22
دیروز بالاخره موفق شدم یه خواب حسابی هرچند کوتاه داشته باشم .... البته کوتاه که می گم حدود دو ساعت بودهااااا که خب برای من کمه. من عصرها یا نمی خوابم یا اگه بخوابم حداقل سه ساعت خوابم . دیگه خسته هم که باشم گازش رو می گیرم تا خود صبح.... یه چن وقته با خودم درگیرم ُحس می کنم سطح ناامیدی م زیاد شده . حس که نه دارم به...
-
بازم برگشتم ...
سهشنبه 26 دیماه سال 1391 10:55
سلام دوستان من برگشتم یعنی یکشنبه صبح رسیدیم و من قنجیشک طفل معصوم بلافاصله تشریف آوردم سرکار حتی نرفتم چمدون و بارو بندیل بذارم خونه یا محض رضای پروردگار لباس عوض کنم.... خب البت مرخصی نداشتم و این مدت رو هم که مشهد بودم یه جورایی جداً طلبیده شده بودم وگرنه هیچکدوم از شرایط لازم مهیای سفر نبود و همه چی بی اختیار و...
-
من و دست نیاز تو و ...
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 09:58
-
امام مهربانم دریاب ما را...
یکشنبه 17 دیماه سال 1391 12:14
به امید خدا فردا عازم مشهد الرضا هستم . باز می رم پابوس امام مهربون.... حس خاصی به امام رضا (ع) دارم . هر وقت می شنوم کسی داره می ره زیارتش یا الان اونجاس یه غبطه خاصی بهش می خورم و میگم خوش بحالش. سفر این دفعه م داستان ادای یه نذره .... لطفی که آقا اواخر سال گذشته در حق من و خانواده م داشتند و حالا بابت اون قراره تا...
-
یا ستار ...
سهشنبه 12 دیماه سال 1391 12:55
کلیپی به دستم رسید. دیدمش. ضمن اینکه می دیدم با خودم می گفتم چقدر وقیحن بعضی هاااااااا مگه این کار اونم این شکلی و قاچاق مرگی چقد ارزش و حتی عایدی داره که حاضرین شخصیتتون رو براش لگد مال کنین؟ کلیپ تموم شد. یه لحظه از ذهنم گذشت که مگه خودت کم غلط زیادی کردی؟ چطور خودتو سرزنش نمی کنی که اون غلط ها رو کردی؟ خب کلیپ...
-
تولیو لا لی لا....
پنجشنبه 7 دیماه سال 1391 08:07
سلام دوستان به همین سادگی به همین خوشمزگی.... ۱۳۹۱/۱۰/۷
-
یلدا
پنجشنبه 30 آذرماه سال 1391 08:01
امشب شب یلداست. تو مسیر که داشتیم می اومدیم با همکارم صحبت مراسمات مختلف دوره نامزدی و عقدبستگی و ... بود . شهر ما ساکن و مجاور از شهرها و حتی کشورهای دیگه زیاد داره و دیدن و شنیدن مراسمات شون جالبه برامون ... با همکارم که صحبت می کردیم بهش میگم واه واه این چه مراسمات خود تحویل گیرانه ایه که شما دارین پسرپرستا یه کم...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 29 آذرماه سال 1391 08:20
آی مردم دنیا تا کجاها ممکنه انسانیت تنزل کرده باشه ؟ با کودکی سه ساله که غم دیده و بهانه جویی پدر رو می کنه چگونه باید رفتار کرد؟ کجای دنیا دیدین یه دختر بچه سه ساله تاب دیدن سر بریده بابا رو در مقابل تشتی از خون بیاره؟ دلش آب میشه از غم.... گیرم که با پدرش دشمنی کردید ؛ گناه این طفل معصوم چی بود؟ هر تیتری دوس دارین...
-
بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین...
یکشنبه 26 آذرماه سال 1391 13:16
نمی دونم اصلاْ چجوری داره می گذره این روزای عمر و جوونی.... واقعاْ تعجب آوره وقتی چیزی یا اتفاقی رو که فک می کردم فوقش مال دو هفته پیشه می بینم شش ماهی گذشته ٬ یا رخدادهایی که تصورم بر یک سال پیشه حداقل مربوط ۴-۵ سال گذشته است.... ینی واقعا اینقدر سرعت داره گذر عمر که یهو چش وا می کنیم می بینیم بچه فنقل های دور و...
-
مال یتیم
شنبه 18 آذرماه سال 1391 14:13
هیییی وایییییی همش میام اینجا رو واز می کنم به امید یه نصفه کامنت هیشکی نیس کلااااااا...... کجایین پس شماها فرزندان گرام!! دوستان عزیز.... نه آپ چدیدی نه خبری!!! چه سوت و کوره بر عکس اداره ما تو این چن روزه!!!! حیف که نمی تونم بنویسم براتون از رخدادهای این چن وقته اداره همایونی مون.... از بعضی طمع ها و بعضی مال یتیم...
-
این روزها...
سهشنبه 14 آذرماه سال 1391 13:38
* این روزها دارم با اهالی محترم شغل شریف دوم سر وکله می زنم بدجور.... از اینور اداره شون داره بهمون فشار میاره که کار این دوره رو جمع کنید و برین تو فاز آزمون. از اینورم که اینا به خنگ گفتن تو درنیا ما هستیم.... از طرفی هم هیچ رقمه حاضر نمیشن بیان آموزش ببینن .... هی یه سره باید برم دم در خونه هاشون التماس و تاکید که...
-
حال و هوای پایان ترم و امتحان ....
پنجشنبه 9 آذرماه سال 1391 12:24
امروز جلسه آخر کلاسهای دانشگاهی م تو این ترمه ... هفته امتحان پیش نیم ترم یکی از کلاس ها رو گرفتم. بچه ها با استرس هی می رفتن و می اومدن و واسه خودشون درس می خوندن و از همدیگه سوال می پرسیدن وقتی هم که برگه ها رو بین شون پخش کردم از چهره بعضی ها شون می شد فهمید استرس دارن یا نرسیدن درست و حسابی بخونن .... و من اما...
-
عزاداری هاتون قبول
دوشنبه 6 آذرماه سال 1391 12:42
سلام دوستان عزیزم عزاداریهای همگی تون مقبول درگاه حق.... امیدوارم مزد عزاداریها ٬نذر ها و زحماتتون رو از خود آقا بگیرید... دهه اول محرم هم به سرعت برق و باد گذشت و هنوز هق هق گریه هامون واسه مظلومیت حق پابرجاست. از مسائلی که این مدت گذشت و بهتون گفته بودم که سعی می کنم براتون بگم بگذریم چون وقتی بدیهایی رو که در حقت...
-
سرتق السلطنه می باشیم
سهشنبه 30 آبانماه سال 1391 13:30
سلام دوستان این دهه ای که نبودم حسابی با تراکم کاری و توبیخ و ... مواجه شدم انقدری که هرجا هرکی گنه کرد گردن منو زدن ؛ نامردا.... خسته شدم از محیط کاری م احتمالا یه خصوصی بذارم براتون در این باره.... هرچند که این چیزا اقتضای محیط های کاریه و اغلب این بی انصافی ها پیش میاد ولی خب فعلا دارم تحملشون می کنم و امیدوارم...
-
صدرا و سینا..باران و دریا
جمعه 26 آبانماه سال 1391 00:27
رفتم پست توتی جون رو در مورد ابوعلی سینا خوندم یادم اومد به علاقه زیادم به این دانشمند بزرگ ایرانی .... خیلی قبولش دارم و دوستش می دارم بسیار... به همین میزان صدرالمتألهین محمد صدرای شیرازی رو .... علاقه خاصی به این دو دانشمند و عارف بزرگ کشورمون دارم. البته بگمااااااااااا اونام منو خیلی دوس دارن.... اگه یه روزی پسر...