چن وقتیه کامنت دونی من تبدیل به میدون جنگ شده!!!!! چرا؟
چند روز پیش که آبدارچی فهیممون واسم چای آورد تا خوردم دیدم مزه روغن میده تو مایه های نفت ، اولش شک کردم به طعم دهنم بعد نگاه کردم دیدم واااااا روی چایی فرآورده های نفتی وول وول می خوره یه لحظه یاد اون آبدارچی تنبل قبلی مون افتادم و گفتم نکنه اینم کمال همنشین و روزمرگی درش اثر کرده!! ولی بعد با خودم گفتم نه بابا این خیلی فهمیده و متشخصه ... مونده بودم که پس چی شده این چای مزه نفت میده؟ یهو یه چی یادم افتاد جاتون خالی انقد خندیدم با خودم که نگووووو.....حدس بزنید چی بود!!! این چن وقته لبم چاک برداشته بود و زخم بعد تبخال داشت. برای اینکه نرم شه و خیلی هم نمود نداشته باشه سرکارم یه کم از این وازلین های معطر استفاده کرده بودم .... دهتر وازلین روی چای به طعم فرآورده های نفتی تغییر ماهیت داده بودن ، اونوخ من دنبال مقصر بیدم.....
دیروز عصر داشتم موضوعی رو بررسی می کردم که اییییییییییییییی همچین یه سرشم به نت بنده.....ینی حیلی هم فرقی نداره نت و غیر نتی ش ..... مساله انسان بودن و مردانگی و آدمیته .... همینطور که داشتم صفخات رو می دیدم ناخودآگاه به ذهنم اومد که :
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوســــت
گفتند یافت می نشود گشته ایم مـــــــا گفت آنکه یافت می نشود ُآنم آرزوست
.
.
.
گمونم دیگه باید فقط با آرزو ها سر کرد .
خیلی خسته شدم دیگه ، دارم تغییر دکور می دم ....
بعداْ نوشت: دوستان عزیز لفطاْ سوءتفاهم نشه تغییر دکور اشاره شده در جمله بالا ربطی به ارزشها و ... نداره به قول امروزی ها فقط یه تغییر دیزاینه ٬ نگران نشین.
راستی " یک دوست غریبه" نه تنها باهات موافقم بلکه خودم پرچمدار موضوعم خوشحال میشم به دوستی آشنا تبدیل شی.
How can you "SM_LE" without "I"? How can you be "F_NE" without "I"? How can you "W_SH" without "I"? How can you be "FR_END" without "I"?
امروز جهاز برون واسه داداشی داشتیم ...... جاتون خالی اولش بزن و بکوب و .... و بعدش کار مث افش ( همون اسب خودمون ) .... از کت و کول افتادم حالا مثلا کارای سنگین رو آقایون انجام میدن ..... خب چیکار کنم انگار همه سلیقه هاشون رو گذاشته بودن روز مبادا ٬ دلشون نمیومد استفاده کنن ٬ انگار میخواست تموم شه..... این میشه که همه چی رو دوباره میچینی و همه میگن ااااااااااا چه خوشگل شد ٬ دستت درد نکنه..... ما اینیم دیگه ، جدیدا دارم استعدادهای نهفته خودمو کشف می کنم ...... خیلی راحت در طول 24 ساعت دارم اندازه شونصد ساعت معمول قبلی م فعالیت می کنم ، فقط کی قاط بزنم یا بیفتم خدا می دونه....
فعلا خدا نگه دار تون تا فرصت بعدی و گزارشی دیگر
جونم براتون بگه که از این چند وقته مدتی رو درگیر بستری مامان ٬ جراحی و پیگیریهای تشخیصی درمانیش بودم که همچنان هم ادامه داره و از همگی تون می خوام دعا کنید تا این کهنه درد مامان تشخیص داده شه و درمان .... بنده خدا سالیان سال می ناله و هرچی مراجعه به پزشک و .... داریم اثر قطعی نداشته. بعد از اون با خانوم داداش واسه خرید لباس عروسی و پاتختی و .... همراه بودم . بعدش بدیو بدیو اومدم و آبجی خانوم - مامان نی نی گولو - رو بردم بازار واسه خریدهای جشن خان داداش.... و چون خودش نمی تونه راحت و معمولی بره بازار و هم نی نی گولو مدام بیدار میشه و گشنشه و مامی می میخواد تبدیل به آژانس خرید و نی نی داری شدم . قبل تر از اونم که داستان شیرین درگیریهای فاضلاب و جمع و جوری خونه مون بود که شتر با بارش یهو غیب می شد چه برسه به اعضای محترم خانواده. دو شب هم که مخشول درست کردن و نوشتن کارتهای دعوت خان داداش بودیم . دیگه کلهم دخترای پایه فامیل جمع شدیم و تهش رو درآوردیم . جونم براتون از محل کار و کارای شخصی خودم بگه که اداره شده استراحتگاه و کارای خودمم همگی همچنان بر زمین ..... دور از جون تون پنج شنبه ای هم که رو به موت تشریف داشتم که بازم عمرم به دنیا بود گمونم و قصر در رفتم از دست مش عزرائیل.... و در آخر دیدم نخیر کلهم خانواده نیاز به یه خونی چیزی داریم که ریخته شه ٬ پریدم رفتم پرنده فروشی شهرمون و یه خروس خوجیل موجیل خریدم و آوردم دادم خونش رو ریختن .... خلاصه که تازه احتمالاْ فردا پس فردا قراره جهاز برون داریم و مراسمات عروسی رسما شروع میشه که اینجانب هنوز خریدی انجام ندادم و کی میخوام کارا رو برسونم خدا می دونه.
راستی بالاخره این کابل از بازار شام بهم ور شده خونه یافتیده شد و اینجانب موفق به تخلیه دوربین عکاسی شدم و حالا می ریم که داشته باشیم نازنین زینب کوشول موشولو رو ....
ادامه مطلب ...ینی الان در اوج به هم وری و بدو دنبال این کار بدو دنبال اون کارم....حتی وقت یه سر خاروندنم نمونده واسم ... نمی دونم چی می خوام بپوشم خیر سرم.... دیگه الان همگی بسیج شدیم کارا رو سامون بدیم که لااقل رنگ و بوی عروسی بیاد خونه مون ٬ جوری که می ریم سرکار تازه می خواییم استراحت کنیم.... از شانس اینجور مواقع همه کارای صد سال پیش نیومده هم جلو میاد..... شرمنده که فعلا فرصت اینجا رو ندارم ان شالله به سر فرصت میام واستون تعریف می کنم اهم اخبار رو.... فقط کاکشی اداره نتم درست میشد باز کمتر میشد فاصله سر زدنام..... خلاصه که به بزرگی خودتون ببشقین و فراموشم نکنید