نم نم باران بهار

به سراغ من اگر می آیید نرم و آهسته بیایید.......

نم نم باران بهار

به سراغ من اگر می آیید نرم و آهسته بیایید.......

حصار زمان است آیا...

امروز یه خورده سرم خلوت تر بود ، راستیتش رو بخواین حوصله کاری رو نداشتم .... از اون مود مزخرفا که بعضی موقع ها دچارش میشیم. آخر وقت داشتم فکر می کردم خرد خرد کارامم انجام می دادم ، رسیدم به یه سررسید که مربوط به چند سال پیش میشه.... کلی شعر و احساس توش تپونده بودم .... چقد خوش خط و با حوصله غزلیات حافظ رو متناسب با احوالم یادداشت کرده بودم.....هـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی ..... حیف از من ....

خدایا خودت به گذشته ما آگاهی داری ، حال مون ازت پنهان نیست ،  آینده مون رو هم می بینی ..... بهتر از همه خیر و صلاحمون رو می دونی و دلسوزترین مونی ..... خودمون رو به خودت می سپاریم از گزند روزگار ، آدمها و زندگی حفظ مون کن ...... خودت بهترین وکیلی واسه مون ، حمایت از حقوق مون و حفظ ش با خودت.... شما وکیل..... فقط خودت هم صبر ، حوصله ، درک و توانش رو بهمون بده تا لب به اعتراض و شکایت باز نکنیم. بگذاریم و بگذریم

ولی تهش چقد خوبه آدم یادداشت کنه روزمرگی هاش رو تو یه دفتر یا سررسید. انگار همه لحظه هات رو به بند می کشی و همیشه باهات می مونه . بعدها می تونی از روش رفتارهای خودت رو ارزیابی کنی. روند کار رو بررسی کنی و ببینی که کلیت کار به چه نحو پیش رفته. درست مثل امروز من که برام رضایت بخش بود نتیجه نهایی. احساس پخمگی بهم دست داد چقدر آدمیزاد در حصار زمان ..... باید حتماً زمان طی شه تا بفهمی چیزیایی رو که زمانی برات نامفهوم و گنگ ند...

و در آخر خدایا شکر ، خدایا توان ، خدایا زود .....

اشاره نوشت : عخش و صفای ما رو می بینین از وقتی هینترنت بان قبلی مون به خاطر جنس خرابی هاش به یه نقطه دور تبعید شده و ما از دستش درامانیم لذت می بریم از هینترنت اداره..... هرچند هنوزم کارا اینقد زیاده که فرصت استفاده درست و درمونی نداریم. هینترنت بان جدیدمون بهتر از قبلیه اس یعنی حداقل ذاتش درسته ....اون طفلی به تمام معنا درد داشت از اون نوع دردا که خودتون می دونین!!! البته ناگفته نماند که خودمونم بچه خوبی شدیم و سعی بر این داریم که بچپسیم به کار و تو هینترنت ول نچرخیم ....

نظرات 4 + ارسال نظر
کرانه چهارشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 13:03 http://www.bikaraanemehr.blogsky.com

این سوال همیشگی من از خداست که باید یه زمانی گاهی وقتا خیلی طولانی طی بشه تا به واقعیت و چرایی یه مسئله پی ببریم
که انگار بهش می گن حکمت
همونی که حکمتی در کاری نهفته است که خبرنداریم
امید که خدا غافل از من و تو و بقیه بنده هاش نشه

نیلوفر چهارشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 14:35 http://nilo0ofar.mihanblog.com

آره خیلی قشنگه نوشتن خاطرات روزانه

راضیه چهارشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 15:02 http://2629.blogfa.com/

خیلی خاطره نویسی خوبه...من قبلا تو دفتر خاطراتم مینوشتم الان دیگه وبلاگم جاشو گرفته

ولی به نظر من هیچی جای دفتر و قلم رو نمی گیره

توتی پنج‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 12:35

جالب بود....

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد