نم نم باران بهار

به سراغ من اگر می آیید نرم و آهسته بیایید.......

نم نم باران بهار

به سراغ من اگر می آیید نرم و آهسته بیایید.......

یادش بخیر

یادش بخیر دو سال پیش این شبا به همراه کلیه اعضای خانواده کنار گنبد و بارگاه امام حسین (ع) و حضرت ابوالفضل العباس (ع) بودیم. چه لذت بخش بود شبهای میلاد زیر قبه حضرت ، ایرانی ها چه جشن و ولوله و شادی راه انداخته بودن. جشن گلباران بقعه ها بود تو شبای میلاد .... چه لحظاتی بود.... انگاری پرواز می کردیم ، درست مث اینکه رو ابرا می رفتیم مسیر بین الحرمین رو..... باورم نمیشه یه بار دیگه اونجوری و همه اون جمع بشه که تو یه همچین شبایی اونجا باشیم.  

با همه اون حسای قشنگ که هر وقت یادت میاد تا آسمونا پر می کشی و لبریز از حس های فرا دنیایی میشی ، یه اتفاق خاص هم اون شب رخ داد.  

دیدار آدمی که مسبب همه ناراحتیهاییه که تا بحال متحمل شدی و میشی ، تو  اون شب عزیز ، تو اون مکان عزیز.... اونم بعد از اینهمه سال..... چقد اون شب ناراحت شدم.... گفتم یا امام حسین دستت درد نکنه. عجب ... چرا.... 

چقد اون شب گریه کردم . چقدر بهم فشار اومد. انگاری از همه دنیا ببری و بری به یکی پناهنده شی واسه درمان جراحاتت ، بعد همون آدم بخواد نمک بپاشه رو زخم کهنه ت. تو اون لحظات حس کردم بازم به بن بست رسیدم. رفتم یه گوشه از حیاط حرم جوری که نگام به گنبدش بود نشستم. همش اشک تو چشام بود . با حضرت صحبت می کردم. حس بدی داشتم نمی دونستم چرا حضرت اینجوری داره مهمون نوازی می کنه. بعد از نماز صبح برگشتیم هتل. از کنار تل زینبیه باید می گذشتیم تا برسیم هتل. انگاری همه چی داشت جلو چشام رژه می رفت. موقعی که داشتم می خوابیدم  داشتم به همه اون چیزایی اتفاق افتاده بود فک می کردم  خیلی هم ناراحت بودم. همه جراحات زندگی م سرباز کرده بود . نمک پاشیده بودن روش. بعد اینهمه سال تحمل  بدبختی و زجر و آتیش ، چیزی که اثر عمیقی رو زندگیت گذاشته .... حالا با یه  * حلالم کن * ..... من موندم و اثرات کهنه زخمم .... چطور بگذرم ازش ... اینهمه سال با خودم ور رفته بودم تا بتونم مسببین این مشکلات رو حلال کنم ، همه رو بخشیده بودم اما از این یکی نمی تونستم بگذرم.... خودشم اینو خوب می دونست.... حس می کردم امام حسین ( ع) واسطه شده که ازش بگذرم وگرنه چه دلیلی داشت یه نفر غریبه رو که اینهمه سال ندیدی و فقط از اثر عملش مستفیذ بودی ، اونم یه همچین جایی ببینی که بخواد ازت طلب بخشش کنه!!!  

می دونید که نمک  خیلی خوب جراحات عفونی رو درمان می کنه . خیلی می سوزونه هاااااا . خیلی اذیت می شی ، ولی عوضش اون زخم برای همیشه خوب میشه و دیگه هرگز اذیتت نمی کنه . خاصه اینکه یکی با دست محبت ، بد و بیراه ها و رفتارهای نامناسب تو رو که داری زجر نمک پاشیدن رو زخمت رو تحمل می کنی به جون بخره و این لطف رو در حقت بکنه تا تو واسه همیشه خوب شی. این لطف گاهی اوقات از دست عزیزترین هات ، پدر و مادرت هم بر نمیاد ولی هستن کسایی که اینقد باهات مهربونن که از دایره ادراکت هم خارجه .... اونا دوسمون دارن ...اونا رو زمین بوی خدا رو می دن. 

فردای اون روز رفتم حرم حضرت ابوالفضل (ع) . روز میلادش هم بود. احساس می کردم اون آدم اسیر دست منه و ریسمان آزادی ش تو دستای من ، واسطه آزادی ش هم امام حسین ( ع ). 

گفتم یا حضرت ابوالفضل ، روم نمیشه برم حرم برادرت . اومدم این بنده خدا رو ببخشمش به خودت . هرجور دوس داشتی باهاش رفتار کن. من بخشیدمش به تو..... و بعد رفتم حرم برادرش. دیگه راحت بودم.
 

خیلی سخت بود و مطمئنم اگه اون وساطت نبود هرگز نمی بخشیدمش اما لطف حضرت شامل حالم شد تا بتونم کینه رو از خودم دور کنم و بگذرم.... 

 امیدوارم که خودش ضامن بخشش و آزادی منم بشه ، اون روزی که سخت بهش احتیاج دارم.

نظرات 7 + ارسال نظر
روح الامین سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:12 http://14sabz.blogsky.com

سلام این متن رو که خوندم کلی گریه کردم .خوش به سعادتتون . دورد بر شما . ما رو هم دعا بفرمائید .دعا کنید توفیق بشه ماهم بریم کریلا . من که تا حالا نرفتم.دعا کنید امام خوش بیاد و منو دعوت کنه . اجرتون با حضرت امام حسین ع و حضرت اباالفصل العباس ع

ان شالله که همین روزا مشرف میشید

amir سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:48

سلام
زیارت اون روزت قبول
انشالله باز هم قسمت بشه
سرگذشتی بود!!!!
انشالله حل بشه و خود حضرت برات جبران کنه
موفق باشی

سلام
ممنون ان شا الله
واااااااااااا من کی سرگذشت تعریف کردم؟
الان اینو چیکارش کنم؟تایید یا نه تایید؟

بنده خدا سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 13:13

خیلی خوب کاری کردید که بخشیدیش و دیگه کینه ای ازش به دل ندارید ببخش تا بخشیدی شوی

باران و آقای صبور سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 13:21 http://livingwithyou.blogfa.com

عجب اتفاقی. خدا کنه دست ما رو بگیرن اون دنیا.

امیدوارم

بهار سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 15:47 http://sana1359.parsiblog.com

سلام عزیزم . خیلی قشنگ نوشتی و چه تفسیر قشنگتری کردی . می دونی باران . خیلی سخته بخشیدن کسانی که اذیتت می کنن . اونم اذیتائی که حالا حالاها اثراتش بجاست . ولی واقعا کار بزرگ و قشنگی کردی . خوش به حالت . واسه منم دعا کن بتونم . همش میگم ولی کو عمل ؟؟؟؟؟ دلم اینقدر واسه خوب بودنم تنگ شده . واسه اون دختری که ته دلش نه که از دست خودش راضی باشه نه ولی خوب اینقدرم فجیع گرفتار خودش نبود . نمی دونم باران ولی این روزا دلم بدجور از دست خودم گرفته . تو که توی اون شهر و نزدیک حرمی واسه ما هم دعا کن . دعای دنیائی نمیخام من دعای اون دنیائی میخام .....
دعا کن شاکر بشم و صبور و بی کینه و پاک . این شبای ولادت فرصت خوبیه واسه دعا کردن . ما رو فراموش نکن ...

می دونم عزیزم خیلی سخته خییییییییییییییییییییللللللللللللللی سختتتتتتتتتتتت ولی خب بخشش بهتره وقتی ببخشی احساس سبکی می کنی . حس می کنی روحت آزاده
من ناتوان بودم اگه وساطت حضرتش نبود . جدی میگم بهار جان اگه اون جور که تعریف کردم نمیشد منم نمی تونستم خب سخته ولی خب نشدنی هم نیست.
بهار جان تو دختر خوبی هستی منتها الان قدری در فشاری و موضع گیری کردی بهتره یه کم خودتو رها کنی بیخیالی طی کن

بازیگوش چهارشنبه 15 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 09:11 http://bazigooshi7.persianblog.ir/

ای جاااااااااااااان چه شبایی رو اونجا بودی دخترررررررر و چه خوش به حال اون طرف مقابل شما بوده که همچیم واسطه گری داشته

ان شالله قسمت همه آرزومندها بشه

دخترک چهارشنبه 15 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 15:28 http://nasinej26.blogfa.com

سلام

عزیزم چه خوب از احساست نوشتیخدای من چقد خدا وامام حسین و ابوافضل دوست داشتناونم دوست داشتنکه خواستن اونجا حلالش کنی خوش به حال تو اون

آبجی خودمی دوست خودمی عشق خودمی

بووووووووووووووووووووس

این از لطف شون بوده عزیزم
دوست دارممممممممممممممم زیااااااااااااااااااادددددددددد

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد