از اونجایی که پوست بنده بسی بسیار مزخرف بوده و حساس تشریف دارن و هر کرم و ... باهاشون نمی سازه و بیشتر با مواد طبیعی سازگاری می فرماهه داخل کیفم یه مقدار روغن زیتون دارم که اغلب اوقات به جای کرم مرطوب کننده استفاده می کنم که الحق و والانصاف هم خیلی خوب جواب می ده .
چندی پیش در شیشه روغن زیتون داخل کیفم ترک خورده بود و همش نشتی می داد و از اونجایی که شیشه مناسب و جمع و جوری واسه کیف دستی بود دوس نداشتم عوضش کنم و همش دنبال یه درپوش مناسب براش بودم.
این شد که وختی داشتم پنی سیلین جات مامان رو تزریق می فرمودم یهویی یاد خاطرات کودکی در من زنده شد و گفتم به به این درپوش پنی سلین اندازه ش میشه اگرم نشه به سیستم حمید - دوست بچه گی هامون در زمان بمباران های جنگ که رفته بودیم یکی از روستای همدان - عمل می کنم و به هدف می رسم.... و این شد که ما کفشهای آهنین به پا کردیم و شروع به جستجوی نفت این طلای سیاه ....
آقا من رفته بودم اکتشاف می کردم و بعد هم استخراج ؛ ساده تر بود دسترسی به نفت ؛ که البت در تخصص شریف مون هم هست و بیابونهای اطراف مون هم که بسی پر نفت ....
خلاصه که در انتها مجبور شدیم به یه ته استکان گازوئیل که از نگهبان اداره با التماس و گردن کج کردن دریافت فرموده بودیم اکتفا کرده و این اثر هنری دوران کودکی رو خلق کنیم که امروزه و در عنفوان جوانی بسی بسیار کاربرد حیاتی پیدا کرده واسمون ....
و این شد نتیجه کار که ملاحظه می فرمایید
.
.
.
.
.
.
دٍ رٍ دٍ د ا ن
قبول دارم که محصول گازوئیلی ش یه کم کج کوله تره و مث نفت هم بو می ده و شاید اصلاً قابل استفاده نباشه واسم ولی یه عالمه خاطرات قشنگ قشنگ رو در من زنده کرد مخصوصا اون دوران قبل مدرسه و بمبارانها با تجربیات جدید و شوق انگیزش .....
* راستی دوستان دقت کردین بالاخره گودرم درست شد و تونستم لینک های جدید دوستانم رو بهش اضافه کنم .... هرچند ظاهرا کلاٌ قراره گودر جمع شه و زین پس در محضر شریف فیدلی صاب تشریف خواهیم بود ولی خب باز ارزشش رو داشت و من از همین تریبون از دوست خوبم که در این خصوص راهنمایی فرموده و ما را از غم شلختگی گودری نجات دادن بسی بسیار تشکر می نماهم ....
باران عشق ...
وقتی بارون می باره
یاد چشات می افتم
تو دل آروم می خونم
اون شعر هایی که گفتم
بارون ، ببار تو نم نم
اون روزا یادم بیاد
ناودونا عادت کنن
شور شورا یادم بیاد
هرچی عاشق تر می شم
دردام آروم نمی شه
بیا کنارم بمون
تا عمری هست همیشه
چشم انتظاری سخته
کی ؟ اشک من بند می آد
چقدر ملامت کنم
کی ؟ وقت لبخند می آد
وقتی دلم تاریکه
شعرامو رو می کنم
فانوس اندیشمو
تو سینه سو می کنم
تیک و تاک ساعتام
وزنامو کوک می کنن
وقتی غزل پا نداد
حرفا را رک می کنن
وقت قرارمون بود
شبهای پر ستاره
با چش سوا می کردیم
اون بخت پاره پاره
وقت غروب که می شه
بدجور دلم می گیره
بس چش به رات نشستم
چشام بارون می گیره
بدجور طوفانی شده
این روزگار دنگی
چقدر خیانتم کرد
وقتای رنگی رنگی
چقدر دلا خوش کنم
با این ادای ساده
تا کی قدم بگیرم
کو ؟ انتهای جاده
بارون چه زیبا نشست
رو شعر نوپایی ام
خاطره هام زنده شد
آلبوم رویایی ام
***
(نوپا)
ممنون از لطف تون قشنگ بود بازم بهمون سر بزنید خوشحال میشم
این چی بید اونوخ؟ کهکشان بید؟
آًاقاااااااا نگییییییییید تو رو خدااااااااا
این درپوش پنی سلینه که می ندازیش تو نفت افزایش حجم و سایز می ده دیگه
وااااااااااااا
آقا من هیچی نفهمیدم از این !!!!
معلومه کوشولویی هاتون از این کارا نکردین هاااااا
نگییییییییید تو رو خدااااااااا
این درپوش پنی سلینه که می ندازیش تو نفت افزایش حجم و سایز می ده دیگه
وااااااااااااا
پس زیاد ناامید نباشم از خودم!!!!!!!!!!!
آخه منم نفهمیدم چی شد؟!!!!
خیلی خطرناکه حسن!!!!
تو عمرم همچین چیزی ندیدم و نشنیدم
بچه بودی چی بودی تو
تازشم من اواخر دوران جنگ به دنیا اومدم یکی دو سال آخرش واسه همین این چیزا واسم آشنا نیس اگه مربوط به بازی های بچه گونه ی اون دوران میشه
چرا اینقدر خودتو اذیت کردی
حالا قابل استفاده هست