-
نت مرگ....
پنجشنبه 25 آبانماه سال 1391 11:08
سلام دوستان خوبین؟ فرارسیدن ماه عزا و ماتم ُماه یادآوری رشادتها و حماسه ها ٬ ماه امر به معروف و نهی از منکر رو خدمت همگی تون تسلیت عرض می کنم. عارضم خدمت دوستای گلم که به سلامتی و میمنت نت خونه هم قطع شد و دیگه فعلا قرار نیست وصلش کنیم تا مشکل مون با این شاتل مخسره و بعضی موارد پیش اومده روشن شه .... از اونجایی هم که...
-
فرش قرمز
دوشنبه 22 آبانماه سال 1391 10:19
چند وقتیه که به صدقه سری افزایش کرایه ها بخشی از مسیرم تا محل کار رو با اتوبوس میام و از این رهگذر صبحها بخش زیادی از مسیر رو خواسته یا ناخواسته از مسخره بازیها و شوخیهای دانش آموزان هنرستان پسرانه مسیر مستفیذ میشم. یعنی گاهاْ چراپیتی رو سرهم می کنن و میگن که هرکار می کنی نمی تونی جلو خودت رو بگیری و نخندی. بماند که...
-
حس سبکی ...
یکشنبه 21 آبانماه سال 1391 09:46
سلام بچه ها از راهنمایی های دلسوزانه تک تک تون ممنونم خیلی خوشحالم از اینکه اینقد براتون اهمیت داشتم که مطلب رو کاملا خوندید و نظرات دقیق و مفیدتون رو برام گذاشتید . راستش من از نوشتن خیلی مسائل می ترسیدم ... اینکه پشیمون بشم و .... ولی این دو موردی که از حقایق و تلخیهای زندگی نوشتم خیلی خوب راهنمایی گرفتم . یعنی می...
-
خرمانی ....
شنبه 20 آبانماه سال 1391 12:53
-
اینم از پاگشا...
شنبه 20 آبانماه سال 1391 09:55
*خب به سلامتی عروس خانم هم پاگشا شدند و برای خواهر شوهر گرام سه ساعت تمام سرپا ظرف شستنش موند.... ان شالله که خوشبخت بشن و عاقبت بخیر.... دوستان یه سوال!!! *پیش اومده حرفایی سر دلتون باشه ؟ از اونایی که نمی تونید بزنید و نمی تونید هم نزنید!!! چیکار می کنید اینجور مواقع ؟ حرفایی که بزنی پشیمون می شی از گفتنش و خودتو...
-
جشن داداشی....
دوشنبه 15 آبانماه سال 1391 20:16
خب اینم از داداش کوچیکه که به سلامتی و مبارکی شب عید غدیر به نام هم خوردن .... بالاخره نمردیم و دیدیم عاشقی به معشوقش رسید.... امیدوارم همه کسایی که عشقی به دل دارن به خواسته قلبی شون که بر مبنای مصلحت و خوشبختی شونه برسن. برادر من و خانومش هم خوشبخت شن.... نمی دونم چرا صبح جشن شون یه کوچولو دلم گرفته بود ..... از...
-
بترکی امروز...
چهارشنبه 10 آبانماه سال 1391 19:09
وه که چه روز جونم مرگ شده ای بود امروز .... صبح که نت پا نمی داد و ما حوصله همت مضاعف نداشتیم .... دانشگاه که توسط چن تا دانشجوی بی ترفیت اعصابمون گند خورد و خستگی به تنمون موند ..... عصر هم این پمپ مرده شور برده که شده واسه من داستان میرزا نوروز زرت و زورت خرابه ؛ بازی درآورد و پشت بندشم که دیگه حسابی حالمو گرفت...
-
دقت
چهارشنبه 10 آبانماه سال 1391 11:46
سرسری رد شو وزندگی کن ... دقت « د ق ت » می دهد!
-
ته تمه داداشا
دوشنبه 8 آبانماه سال 1391 13:54
اگه خدا بخواد داریم ته داداشا رو درمیاریم.... دعا کنید هرچی خیر و صلاحشونه پیش بیاد.
-
عروسک قشنگ من ....
جمعه 5 آبانماه سال 1391 18:28
سلام بچه ها بالاخره بعد مدتها بدیو بدیو امروز سرم خلوت شد و کارهام به روال عادی برگشت البت بماند که واسه کارای عقب افتاده اون یکی شلغه اصلاْ حوصله و دل و دماغ ندارم خب نامردا پولمونو نمیدن که آدم انگیزه پیدا کنه .... فعلاْ زدم به دنده ولش کن و بیخیال بابا.... دیشب خونه آبجی بزرگه بودم یهو تو ویترینش اینو دیدم ینی تموم...
-
هفته به روز رسانی....
جمعه 28 مهرماه سال 1391 14:35
سلام بچه ها جون خوبین؟ من در حال بروز رسانی کارامم شما ها چرا پیدابارتون نیست خب... یه هفته تمامه مثال افش زحمتکش مشغول به روز رسانی کارهای نبودم بابت سفر کربلا هستم.... شما فک کن من همش ده روز نبودم همکاران محترم زحمت سیستمم رو کشیده بودن جوری که جفت ویندوزهای اصلی و کمکی ش تعطیل شده بود و کلا ْ خطای مرگ سیستم رو می...
-
بازگشت
پنجشنبه 20 مهرماه سال 1391 23:31
سلام دوستان به یاری خدا دیروز برگشتیم ایران .... اینقده دلم برای همگی تون تنگ شده بود که نگو ..... اگه خدا قبول کنه یکی یکی با شکل و شمایل وبلاگهاتون به یادم آوردمتون و مخصوص دعاتون کردم ..... دوستایی مث بازیگوش ٬ بهار ٬ زهره ٬ توتی ٬ ستاره ، نیلو ، راضیه جون و .... که امیدوارم هرچی از خدا می خوان و به خیر و صلاح...
-
تا لحظاتی دیگر حرکت ....
دوشنبه 10 مهرماه سال 1391 09:59
سلام تا نیم ساعت دیگه حرکت می کنیم.... اگه خدا بخواد نائب الزیاره همه تون خواهم بود دیروز خیلی دلم شکست تا لحظه آخر مرخصی م رو تایید نکردن برعکس همیشه که اصلا سخت نمی گرفتن هرچی سنگ بود جلو پام انداختن. دیگه تقریبا ناامید شده بودم از رفتن....در اتاقم رو بستم و حسابی گریه کردم ... خیلی دلم شکست گفتم آقا جون اینهمه دارم...
-
گویند که در شفاخانه قرب حسین(ع) ، دردها را عباس(ع) درمان می کند.
جمعه 7 مهرماه سال 1391 10:00
سلام دوستان عزیز و مهربونم عید میلاد امام رضا(ع) رو تبریک میگم.کاشگی میشد یه همچین روزی اونجا تو حرم باصفاش مهمون بودیم. کاشکی مث کفترای حرمش بودیم ؛چرخ می زدیم دور حرمش ٬ طواف می کردیم آقامون رو..... واقعا دلم هواشو کرده کاش بازم برم پابوسش...... اگه خدا بخواد یه سفر در پیش دارم..... می خوام برم کربلا..... ان شالله...
-
افش می باشیِم...از نوع بارکشش
سهشنبه 4 مهرماه سال 1391 00:35
سلام دوستان مهربون جاتون خالی امروز اندازه اسب راه رفتم و بارکشی علمی فرمودم ٬ بس که خسته م ؛ چشام پر خوابه و بدنم پر درد و خستگی.... از شانس من که بازدید از نمایشگاه دفاع مقدس رو هم به خاطر کار و خستگیم بیخیال شدم تا یه کم بخوابم مهمون رسیده و الان نشستم پای سیستم..... حالا شما بگید چه کنیم با این علمای اعلام اداره...
-
خنده ناک می باشـــــــــــــــــــــــــد
پنجشنبه 30 شهریورماه سال 1391 17:19
چی میشد اگر تو گوگل سرچ می کردی "نیمه گم شده ی من " عکساشو واست می آورد! این دانشمندا چه غلطی میکنن پس؟؟ دست بجونبونید... در روزهای خوبتان بدانید که همین خاطرات بعدا شمارو دیوانه می کند...!! پسر یارو میره پیش داروغه میگه جناب داروغه طوطی من گم شده… داروغه میگه خوب به ما چه! پسر ملا میگه فقط خواستم بگم اگه...
-
عید میلاد
چهارشنبه 29 شهریورماه سال 1391 00:59
به لطف خدا دیروز مامان جراحی شدن..... الحمدالله الان حالا شون خوبه..... دیروز و امروز روزهای سختی بود. امیدوارم که به واسطه همین جراحی ٬ بهبودی و سلامتی کامل حاصل شه و انشالله خداوند همه مریض ها رو شفا عنایت کنه. امروز روز میلاد حضرت معصومه (س) و روز دختر هم بود جای همگی تون خالی ؛ صبح که از بیمارستان اومدم بیرون ؛...
-
قالبم کووووووو
جمعه 24 شهریورماه سال 1391 20:49
قالب منو کی عوض کرده اونوخت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ واااااااااااااااااااا چرا درست نمیشه؟ کسی می دونه چه خبره اینجاااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟ گودرمم نیست؟؟؟ یعنی چه؟؟؟؟؟؟؟ لینک دوستام رو ندارم خب حالا؟!!!!!!!!!! داستان ف.ی.ل.ت.ر. یا موضوع خاصیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ نکنه هک شدم؟؟؟؟؟؟؟
-
قسطی و کلی .... دلی دلی
جمعه 24 شهریورماه سال 1391 20:41
دوستای عزیزم سلام شرمنده از اینکه یه مدته پیدام نیست..... همون طور که گفتم نتم مشکل دار شده و با پیگیریهایی که انجام دادم علی الظاهر ویروسی چیزی افتاده باشه به جونشششششش .... فعلاْ قراره کارشناسای محترم شاتل افتخار بدن و تشریف بیارن ببینن مشکل از کجاست.... صبح ها که من سر کارم ٬ عصرها هم تا بحال بهمون نوبت بررسی...
-
برگشتیــــــــــــــــــــــــــم
سهشنبه 14 شهریورماه سال 1391 11:54
سلام دوستای عزیز و مهربونم . من دیروز از سفر برگشتم شکر خدا سفر خیلی خوبی بود .... ماجراها داشتم و سرموقع براتون تعریف خواهم کرد . متاسفانه در حال حاضر نت خونه قطع شده و تا رفع عیب شرمنده روی گل همه تونم. بعدا نوشت : حالا خوبه حس عکس و اینا نداشتم ٬ کلی عکس تفکیک کردم واسه پست سفرنامه م فقط با اینترنت قسطی و خواهشی...
-
یکهو سفر همایونی ....
یکشنبه 5 شهریورماه سال 1391 02:41
جونم براتون بگه اون سفری که از ماه مبارک صحبتش بود با هزار حمد و قل هوالله داره جور میشه انگار .... بس که این خانواده ما دقه نودی و یهویی هستن من یکی موندم چی بگم بهشون..... حالا خدا رو شکر اداره ما از اون بد مرخصی ها نیستن .... هرچند امروز منت یه عالمه همکار رو کشیدم واسه جایگزینی و راست و ریس کردن کارام واسه هفته ای...
-
رفیق راه / نیمه راه .....
چهارشنبه 1 شهریورماه سال 1391 23:42
امروز کلی فکر کردم و داشتم رو ایده های روز واسه اولین پست بعد ماه رمضون کار می کردم ؛ به اینکه درباره سفر بهار و دیدن وانیا جون و مامان بابای گلش بنویسم یا از داستان هام با همکاران گرام ، بحث روز یا.... ولی سر شب مساله ای رو برام تعریف کردن که خیلی هضمش برام سخت بود .... دقیقاً داستان آدما و اندازه مسائل و مشکلاتشون...
-
عید آمد و عید آمد....
یکشنبه 29 مردادماه سال 1391 02:20
خب اینم از ماه مبارک رمضان 91..... با اینکه اول و آخرش خیلی بهم سخت گذشت ، همش فشارم افتاده بود ، مدام دراز کشیده بودم و در طی این یک ماه تقریبا هیچ کاری انجام نشد ولی وقتی اعلام شد فردا عیده خیلی دلم گرفت..... مث هر سال..... نمی دونم چرا وقتی عید فطر میشه شبش دلم می گیره ولی روز عید شادم و شکر گزار.... رمضان ، ماه...
-
مختلفات ....
پنجشنبه 26 مردادماه سال 1391 15:58
* دیروز رفته بودم اداره همایونی شغل دوم واسه ثبت دوره جدید کلاسام ٬ آقای کارمند اداره که بسیار مرد شریفی هستند میگه : بریم یه رایزنی با خدا بکنیم بلکم شنبه عید شه.... پکیدیم دیگه و .... امروز که داشتم می رفتم سرکار رادیو داشت می گفت کمیته استهلال گفتن امکان اینکه رمضان امسال ۳۰ روز باشه هم زیاده ..... گفت آیییییییییی...
-
و آخرین احیا امسال ...
یکشنبه 22 مردادماه سال 1391 13:21
سلام دوستای خوبم .... خب اینم از آخرین شب احیای ماه مبارک ... دیگه ماه رمضون افتاده تو سرازیری و چش به هم بذاریم این چن روز هم می گذره مث برق و باد ... درست مث همین چن وقته که با هر صورتی که بود همه تشنگی ها و بی حالی ها و.... مث برق و باد گذشت.... باورم نمیشه امروز 23 ماه رمضونه.... دیشب احیای خیلی جالبی نشد برام...
-
دل گویه ها....
سهشنبه 17 مردادماه سال 1391 23:25
دلم گرفته خدایا ... به اندازه همه شب و روزها و خستگی ها.... میشه تو این شبهای عزیزت شب منم به صبح برسونی؟ فکر می کنی چقد دیگه طاقت دارم؟ فکر می کنی از کی تا حالا طاقتم طاق شده؟ فکر می کنی طاقتم طاق شه چه اتفاقی میفته؟ به ذات خودت هیچی .... فقط دوباره ادامه داره .... که صبر راهی ست به ...... نمی خوام بگم منو نمی بینی...
-
من و روزه گی ....
چهارشنبه 11 مردادماه سال 1391 15:12
سلام این روزای ماه مبارک خیلی سخت داره می گذره بهم.... بقول معروف روزه گی بُرده تتم.... کارم بطور معمول شده سحری و مقدماتش ، نماز ، خواب ، اداره به کارای خرده کاری و کِلِش کِلِش ، خونه ، نماز و قرآن ، خواب ، مقدمات افطار ، افطار ، ولوویی بعد افطار و اغلب افت فشار و سنگینی ، خواب و .... هرچی فک می کنم مطلبی ندارم بیام...
-
ماشین م ؟....
شنبه 7 مردادماه سال 1391 07:56
امروز برای اولین بار با ماشین اومدم اداره.... فعلاً امانتیه تا به دعای شما بتونیم بخریمش.... همچنان بشدت به دعاهاتون احتیاج دارم و واقعاً معترفم به اینکه تاثیرات خوب و مثبتش رو می بینم حتی اگه دلخواهمم نباشه بازم برام مهم و مناسبه ....
-
دوست خوب
چهارشنبه 4 مردادماه سال 1391 10:48
دوست خوب همیشه یه جایی به درد آدم می خوره ، همیشه کمک حالته و نمی ذاره به خطا بری.... تو غصه ها ، سختیها و کوره راه ها پشتیبانته و تو شادی ها شریکت .....نعمت بزرگ خداست که به راحتی نمی تونی پیداش کنی و وقتی پیداش کردی باید حفظش کنی ممنون دوست خوبم بابت همه چی
-
بازهم تکرار قصه تکراری من
دوشنبه 2 مردادماه سال 1391 15:01
باز هم نگرانی و باز هم انتظار......... بچه ها سر سفره های افطار و سحر ٬ موقع دعا و نماز منو هم یادتون بیارین ٬ در حال حاضر دلخوشی م به دعاهای شماست . خیلی محتاج دعا های سبزتون هستم