نم نم باران بهار

به سراغ من اگر می آیید نرم و آهسته بیایید.......

نم نم باران بهار

به سراغ من اگر می آیید نرم و آهسته بیایید.......

اولین روزه ......

یادش بخیر اولین باری که روزه گرفتم ٬ کوچیک بودم ... نمی دونستم قورت دادن بزاق دهن روزه رو باطل نمی کنه. ظهر که شد مامانم بعد از کلی تشویق و ... بهم گفت :‌ دختر گلم برو یه کم استراحت کن تا افطار شه. رفتم بخوابم ولی تا سرم رو رو بالش می ذاشتم باید بلند می شدم و برای خالی کردن دهنم  بیرون می رفتم .... همش هم باخودم می گفتم پس این ماما اینا چیکار می کنن .... چقد سخته .... تا اینکه مامانم متوجه رفت و آمدهای زیاد من شد و بعد از پرس و جو ٬‌ من تازه دوزاریم افتاد که مساله ای نداره و تازه در عمل فهمیدم مبطلات روزه چیه..... 

بعدها وقتی مامانم تعریف می کرد که پسر دایی  هم فک می کرده دستشویی رفتن روزه رو باطل می کنه چقد بهش خندیدم. 

چقد زود می گذرن این روزا.... 

از همه دوستانی که خاطره ای از اولین روزه داری شون دارن دعوت می کنم تا تعریف کنن برامون.

به عززززززت وووو شررررررررررررف لا اله الا الله ..........

به عززززززت وووو شررررررررررررف لا اله الا الله ..........

.

.

.

.

.

.

فااااااتحههههههههههه ........

به شدت همه بدنم درد می کنه جوری که نمی تونم سر کار وایسم.... می رم خونه.... تا بحال اینجوری بدن درد نداشتم.... همه تون منو ببشقین اگه مُردم حلالم کنین ، نامرده هر کی واسم فاتحه نخونه..... وبلاگم حرومشششششش

از روزی که جواب کنکور اومد و تاریخ مصاحبه رو اعلام کردن داشتم اینور و اونور می زدم واسه مدارکی که خواسته بودن .... از یه طرف ناامید ، از یه طرفم تلاش برای خالی نماندن جای امیدواری و مدیون نماندن انگیزه. یه حسی بین امید و ناامیدی.....Begging دیروز از 4.5 صبح حرکت کردم و تشریفمو بردم تهران واسه مصاحبه. جاتون خالی یه کمم دیر رسیدم و حسابی فول استرس شدم. اما خوشبختانه هیئت مصاحبه گر از خجالت همه دعوت شده ها دراومدن و حسابی لفتش دادن. جوری که من ساعت 14:30 به داخل اتاق مصاحبه دعوت شدم تازه بعد از منم کلی از بچه ها بودن اونجا که دیگه کلافه شده بودن از انتظار.

 گمونم من بین اونا ، مخصوصاً یه سری از دعوت شدگان محترم که همچین پر و پیمون اومده بودن خیلی اوضاعم جالب نباشه. البته این بستگی به ظرفیت قبولی ها داره . یه سری هم که خب اصلاً دفاع هم نکرده بودن . اگه تعداد بیشتری رو بپذیرن و ظرفیت ها مث پارسال باشه شاید بشه امیدی داشت.

سوغاتی دیروز هم یه آتشفشان زیبای جوش ، روی گونه و یه تبخال خوکشل روی لبمه البته تبخال نیس گمونم .... ازجلسه مصاحبه که بیرون اومدم متفکر  بودم ، حواسم نبود گمونم گاز گازش کردم گوشه لبمو که این شکلی شده. این زبان لهنتی همش باید گند بزنه به کار من طفلکی.... سوالات زبان رو جالب جواب ندادم.کلاً وقتی استرس داشته باشم همه چی یادم میره دیگه زبان که جای خود داره.... فکرشو کنید ، هشت جفت چشم در برابر یک جفت چشم.... تا نشستم سوال بارون شدم.... خیلی سعی کردم درست و درمون جواب بدم یه جاهایی هم بعضی سوالات .... رو به شوخی رد می کردم .... آخرش که گیر زبان موندم و کلی بهم غر زدن که زبانت باید الان تکمیل بود ، مردک ( همون مدرک بخونیدش ) .... زبان چرا نگرفتی .... الان برای ما سخت میشه.... منم گفتم خب ما دانشجوها همیشه واسه شما اساتید عزیز دردسریم دیگه ، ما عشخ یادگیری داریم ، شما هم خب استادید .... اذیت می کنیم و... ببشقید و .....

چقد سر موضوع پایان نامه م نق زدن بهم روداررررررررررهاااااااااااااا.....http://oshelam.persiangig.com/image/zarde%20kochik/godfathersmily.gif انگاری حس کردم میخوان ناز کنن تا نمره نهایی رو رد کنن. مجموعاً حس کردم اییییییییییییییی...... راضی بودن ازم. مخصوصاً که پیشینه تحصیلی همایونی رو که رو کردم کیفور شدن و این خیلی مثبت بود واسم. فقط حیف که چند تا از مقاله های اصلی م رو ازم نپذیرفتن ، چون هنوز پذیرش نگرفته.... وقتی هم که مصاحبه تموم شد و خواستم بیام بیرون بهم تبریک گفتن و .... ذوق مرگ شدم که دیگه قبول شدم برم به هفت خان بعدی بپردازم...اما بعداً حرفایی رو از بچه هایی که سالهای گذشته هم بودن شنیدم که ناراحن شدم....Whoop De Dooو ....

یکی از بچه ها می گفتش که : پارسال به منم همینو گفتن ولی بعد که نتیجه ها اومد دیدم با 0.25 نمره اختلاف با نفر آخر پذیرفته نشدم.... می گفت به اونم تبریک گفتن ، اونم خیلی اهمیت نداده بهشون و فقط تشکر کرده.... این حرفاش نگرانم کرد. هر چی می گذره و یادم میاد شرایط بقیه نسبت به خودم ... نگران میشم . دعام کنید قبول شم. دعا کنید مصلحتم تو ادامه تحصیل باشه. نمی دونم . فقط اینو می دونم که سالهای بعدی خیلی شرایط برام سخت تر خواهد بود و به احتمال زیاد انگیزه  و وقت مطالعه م کمتر. آخه کارم همسو با ادامه تحصیل نیست . دوس دارم قبول شم . شاید می خوام حسابی سرم شلوغ شه که دیگه فک نکنم به خیلی چیزااااااااااااا. برام دعا کنید دوستان .... واقعاً به دعای تک تک تون نیاز دارم. نمی دونم شما ها منو یاد می کنید دعام می کنید یا نه ولی من هر وقت یاد هرکدوم تون می افتم حتماً و به اسم دعاتون می کنم.I Love You خیلی دوس دارم واسه خوشحال شدن Heart Smileپدر و مادرم Heart Smileهم که شده قبول شم و بتونم ادامه تحصیل بدم.

 الان خیلی بدنم درد می کنه نمی دونم چمه ... یا خسته م یا چون از فشارهای جانبی رها شدم  دارم ترکهای کششی برمی دارم خودم خبر ندارم.....

 بهر صورت دعا یادتون نره لفطاً.... فعلاً برم تا جدی جدی فوت نکردم. 

 

توضیح نوشت :  ترکهای کششی زمانی ایجاد میشه که فشارهای همه جانبه وارده به جسم ، از روی اون برداشته بشه ، در این حالت جسم در راستای پاسخگویی به تنش دچار نوعی ترک خوردگی به نام ترک خوردگی کششی میشه .

لطفا دعا و کمک....

 

داوطلب گرامی شما به مرحله مصاحبه آزمون دکتری تخصصی سال ۹۰ دانشگاه ...... راه یافته اید جهت اطلاع از تاریخ و زمان مصاحبه به پایگاه اینترنتی ....... مراجعه فرمایید........ 

 

باورم نمیشه ٬ یعنی میشه !!!! حالا اومدیم و شد ٬ چطوری از پس هزینه ها و ..... بربیام تنهایی!!!!! کارم چی میشه!!!! چه واکنشی نشون میدن؟؟؟؟؟؟یعنی میشه ..........  

تو بخوای رد خور نداره همه چی رو هم جفت و جور می کنی ..... اگه صلاحمه بخواه واسم . خودت می دونی که من عاشق ادامه تحصیلم و یه جورایی تو این شرایطی که دارم بهش نیاز دارم.مصلحتم رو درش قرار بده و خودت دستمو بگیر. 

واسم دعا کنید ٬ اگه بشه معلومه فقط و فقط خواست خودشه. چون من هیچ جوری آمادگی و توانش رو ندارم. چه از نظر علمی و چه از نظر مادی و شرایط دیگه. 

 واسم دعا کنید.چقد بده نشه!!!! حائز شرایط بشی ولی به خاطر یه سری مسائل امکانش برات فراهم نشه..... دوستان اگه کسی اطلاعاتی در این خصوص داره راهنمایی م کنه. بورسیه تنها راهمه. اونم که به این راحتی و به هرکسی که نمی دن .... نمی دونم چیکار کنم. کمکم کنید. 

 

بدون عنوان

باید از عشق بسازم غزلی قابل تو  

غزلی ناب و صمیمانه به وزن دل تو  

دلی از جنس بهار است که تقدیم تو باد  

سبز باشی و دلت خانه ی پاییز مباد 

سلام دوستان عزیز و همراهان من 

خوبین؟خوشین؟ 

یه عالمه حرف رو دلم بود که بزنم ٬ امروز سرم خلوت تر از همیشه بود. البته کار داشتم ولی به هیچ عنوان حوصله نداشتم بهشون برسم. خواستم آپ کنم ٬ هرچی فک کردم هیچی به ذهنم نرسید که بنویسم . با اینکه دیشب که داشتم بهتون فک می کردم کلی حرف واسه زدن داشتم اما موقع نوشتن دیدم بهتره که اصلا ننویسمشون. 

 گفتم شاید این قطعه شعری که براتون نوشتم جای همه اون حرفا رو بگیره. می دونید یه سری حرفا رو بهتره هیچوقت نزنی . شایدم این از سخت گیری منه ولی خب هر وقت این حرفا رو زدم واسه هرکی هم که بوده ٬احساس کردم بیهوده گویی کردم و فقط ملامتهای بعدی خودم واسه خودم مونده. می دونم که آدم سخت گیری هستم و همیشه همه چی رو واسه خودم سخت می گیرم ولی خب .... 

نمی دونم تا کی می تونم به رویه بیخیالی ادامه بدم و مسائل رو نبینم و بهشون اهمیت ندم ولی خب در حال حاضر چاره ای هم بجز این رویه ندارم. باید خودم رو ٬ ‌روحیه م رو نگه دارم . میگن وقتی نمی تونی چیزی رو عوض کنی خودت رو عوض کن. منم فعلاْ راه تغییر خودم رو تو ندید گرفتن خیلی چیزا پیدا کردم .  

بالاخره خب ¤ این نیز بگذرد ¤ و ¤ چون می گذرد ٬ غمی نیست ¤ 

الان یه عالمه دلم واسه شبای قدر و ماه رمضون تنگ شده ٬ شبایی که تا صبح می شینی و با خدا حرف می زنی و امیدی دوباره پیدا می کنی . از اینکه یکی هست که خوب به حرفات گوش می ده ٬ همه چی رو می دونه ٬‌ دلسوزه ته ٬‌ دوستت داره و به امید اون ادامه می دی . کسی که بخواد میشه و نخواد حتما یه دلیلی پشت نخواستش هست . کسی که عادل و مهربونه و انگاری فقط تو یکی رو داره .

وقتی نزدیک وقت سحر می شی احساس می کنی چقد سبک شدی ! انگاری می تونی پرواز کنی ... 

 از این حرفا بگذریم .... دوس دارم شاد باشم ٬ و با تمام وجود در برابر ناملایمات زندگی بایستم . راستی هیچ دعام می کنین؟ یادم باشین خواهشا مواقعی که احساس می کنین داره صداتونو می شنوه و به حرفاتون گوش می ده ! خیلی بیشتر از اونی که فک می کنین به دعاهاتون نیاز دارم . 

 

 

 

 

فعلا خدا نگه دارتون

گفتم .... گفت ....

گفتم : خدایا از همه دلگیرم 

گفت : حتی از من ؟  

گفتم : خدایا دلم را ربودند  

گفت : پیش از من ؟ 

گفتم : خدایا چقد ردوری 

گفت : تو یا من ؟ 

گفتم خدایا تنها ترینم  

گفت : پس من ؟ 

گفتم : خدایا کمک خواستم 

گفت : از غیر من ؟! 

گفتم : خدایا اینقدر نگو من.... 

گفت : من توام تو من 

 ___________________________________________________________   

 

اخبار رسیده از کشور کویت حاکی از آن است طی چند روز آینده ساخت سریالی توهین آمیز به امام حسن و حسین (ع) آغاز خواهد شد. نام این سریال توهین آمیز «معاویه، حسن و حسین» است.گفتنی است این سریال که به سفارش شبکه MBC وابسته به عربستان سعودی ساخته شده، قرار است در ماه رمضان آینده اکران شود. گفته می شود در این سریال توهین آمیز سعی شده علاوه بر اینکه چهره معاویه و اشتباهات او تبرئه شود، وی را چهره ای در سطح ائمه شیعه (ع) نشان دهند و قرار است در این سریال صلح امام حسن (ع) پر رنگ تر نشان داده شود تا نتیجه سریال این باشد که ائمه شیعه با خلفای بنی امیه مشکلی نداشتند. بر همین است گروهی از شیعیان این کشور در اقدامی خودجوش و داوطلبانه و با هدف جلوگیری از ساخت این سریال توهین آمیز، یک رفراندوم یا رأی گیری مجازی را راه اندازی کرده اند. در این رأی گیری شما کاربر عزیز نیز می توانید با وارد شدن به آدرس اینترنتی http://poll.pollcode.com/UGP و انتخاب گزینه YES، به توقف ساخت این سریال رأی بدهید. 

 
ببخشید این چن وقت خیلی سرم شلوغه  خیلی کم فرصت می کنم بیام اینجا برام دعا کنید . یه کم سرم خلوت تر شه به همه تون سر می زنم دلم واستون یه ذره شده.   
دوستتون دارم

یادش بخیر

یادش بخیر دو سال پیش این شبا به همراه کلیه اعضای خانواده کنار گنبد و بارگاه امام حسین (ع) و حضرت ابوالفضل العباس (ع) بودیم. چه لذت بخش بود شبهای میلاد زیر قبه حضرت ، ایرانی ها چه جشن و ولوله و شادی راه انداخته بودن. جشن گلباران بقعه ها بود تو شبای میلاد .... چه لحظاتی بود.... انگاری پرواز می کردیم ، درست مث اینکه رو ابرا می رفتیم مسیر بین الحرمین رو..... باورم نمیشه یه بار دیگه اونجوری و همه اون جمع بشه که تو یه همچین شبایی اونجا باشیم.  

با همه اون حسای قشنگ که هر وقت یادت میاد تا آسمونا پر می کشی و لبریز از حس های فرا دنیایی میشی ، یه اتفاق خاص هم اون شب رخ داد.  

دیدار آدمی که مسبب همه ناراحتیهاییه که تا بحال متحمل شدی و میشی ، تو  اون شب عزیز ، تو اون مکان عزیز.... اونم بعد از اینهمه سال..... چقد اون شب ناراحت شدم.... گفتم یا امام حسین دستت درد نکنه. عجب ... چرا.... 

چقد اون شب گریه کردم . چقدر بهم فشار اومد. انگاری از همه دنیا ببری و بری به یکی پناهنده شی واسه درمان جراحاتت ، بعد همون آدم بخواد نمک بپاشه رو زخم کهنه ت. تو اون لحظات حس کردم بازم به بن بست رسیدم. رفتم یه گوشه از حیاط حرم جوری که نگام به گنبدش بود نشستم. همش اشک تو چشام بود . با حضرت صحبت می کردم. حس بدی داشتم نمی دونستم چرا حضرت اینجوری داره مهمون نوازی می کنه. بعد از نماز صبح برگشتیم هتل. از کنار تل زینبیه باید می گذشتیم تا برسیم هتل. انگاری همه چی داشت جلو چشام رژه می رفت. موقعی که داشتم می خوابیدم  داشتم به همه اون چیزایی اتفاق افتاده بود فک می کردم  خیلی هم ناراحت بودم. همه جراحات زندگی م سرباز کرده بود . نمک پاشیده بودن روش. بعد اینهمه سال تحمل  بدبختی و زجر و آتیش ، چیزی که اثر عمیقی رو زندگیت گذاشته .... حالا با یه  * حلالم کن * ..... من موندم و اثرات کهنه زخمم .... چطور بگذرم ازش ... اینهمه سال با خودم ور رفته بودم تا بتونم مسببین این مشکلات رو حلال کنم ، همه رو بخشیده بودم اما از این یکی نمی تونستم بگذرم.... خودشم اینو خوب می دونست.... حس می کردم امام حسین ( ع) واسطه شده که ازش بگذرم وگرنه چه دلیلی داشت یه نفر غریبه رو که اینهمه سال ندیدی و فقط از اثر عملش مستفیذ بودی ، اونم یه همچین جایی ببینی که بخواد ازت طلب بخشش کنه!!!  

می دونید که نمک  خیلی خوب جراحات عفونی رو درمان می کنه . خیلی می سوزونه هاااااا . خیلی اذیت می شی ، ولی عوضش اون زخم برای همیشه خوب میشه و دیگه هرگز اذیتت نمی کنه . خاصه اینکه یکی با دست محبت ، بد و بیراه ها و رفتارهای نامناسب تو رو که داری زجر نمک پاشیدن رو زخمت رو تحمل می کنی به جون بخره و این لطف رو در حقت بکنه تا تو واسه همیشه خوب شی. این لطف گاهی اوقات از دست عزیزترین هات ، پدر و مادرت هم بر نمیاد ولی هستن کسایی که اینقد باهات مهربونن که از دایره ادراکت هم خارجه .... اونا دوسمون دارن ...اونا رو زمین بوی خدا رو می دن. 

فردای اون روز رفتم حرم حضرت ابوالفضل (ع) . روز میلادش هم بود. احساس می کردم اون آدم اسیر دست منه و ریسمان آزادی ش تو دستای من ، واسطه آزادی ش هم امام حسین ( ع ). 

گفتم یا حضرت ابوالفضل ، روم نمیشه برم حرم برادرت . اومدم این بنده خدا رو ببخشمش به خودت . هرجور دوس داشتی باهاش رفتار کن. من بخشیدمش به تو..... و بعد رفتم حرم برادرش. دیگه راحت بودم.
 

خیلی سخت بود و مطمئنم اگه اون وساطت نبود هرگز نمی بخشیدمش اما لطف حضرت شامل حالم شد تا بتونم کینه رو از خودم دور کنم و بگذرم.... 

 امیدوارم که خودش ضامن بخشش و آزادی منم بشه ، اون روزی که سخت بهش احتیاج دارم.

مژده ..... مژده ....

               مژده                                      مژده

 

بدینوسیله به اطلاع دوستان و عزیزان می رسانیم که استاد مربوطه بعد از 9 ماه انتظار بالاخره خط شون آنتن دادHappy Dance و دست از نقطه بازی با ما که گویا اواخر خیلی هم علاقمند به این بازی همایونی شده بودند ، برداشتند . خودمونی ش بگم که اگه خدا بخواد بالاخره بخت این مقاله ما هم واشد و روی داور جماعت رو  هم می بینه!!! رفت واسه داوری.... این سه ماه آخر هر بار که می رفتم نسخه های خط خطی شده رو بر می داشتمو دوباره و بدون اصلاح پرینت می گرفتم و می ذاشتم سِرجاش . حضرت دهههههتررررر هم عمراً متوجه نمی شدند. خب چیکار کنم از بس اذیت کرد منم به توصیه یکی از همکارا بدون اصلاحات اشاره شده برمی گردوندمش .... حالا دیگه خودتون ببینید چقد کشکی و بی حساب و کتاب بودWhoop De Doo بهانه جویی های آقاااااااااااا که برگه رو که بر می داشتی اصلا متوجه نمی شد. به این میگن مردم آزاری .... دانشجوی قنجیشک آزاری ...... که خود گناهی ست عظیم و نابخشودنییییییییییییییی.....

 

وقتی رئیس پژوهش دانشگاه زنگ زد و گفت نسخه های بدون مشخصات نویسندگان رو بردار بیار از شادی در پوست خود نمی گنجیدم.Yah فک کنید دیگه این مدت چی به من گذشته که با خبر رفتن به داوری اینقده خوشحال شدم حالا ان شالله از این مراحل هم به خوبی گذر کنه و بتونم برم واسه تسویه دانشگاه.

برا بچم دعا کنید رفته امتحان پس بده پیش داوراااااااااااااا.....

  

فهلا خدانگه دار  

                                       I Love YouI Love You

شنبه پست

اینم از اینجانب

 

 که خب بعد از موعد مذکور برداشته شده ممممممممم 

 

 

باتشکر

 

مختلف

سلام دوستان.....

خب حالا دیگه می تونید تصورم کنید.  بازم بابت لطف  هاتون ممنونم.smile

اما این چند وقت گذشته ...... هینترنت خونه قطع شده و فعلاً تعطیلات می باشیم.

شکر خدا همه چی رو روال خودش روزهای عادی رو طی می کنه. بجز یک مورد اساسی که تصمیم بر بیخیالی گرفتیم اگه بتونیم اجراش کنیم. مهمه ، اما خب چون خارج از توان منه و نمی تونم کاری از پیش ببرم فعلاً مجبورم بر این سیستم باشم . بعله دوستاااااااااااااان

بزن بر طبق بیعاری ، که آنهم عالمی دارد ................

گفتم یه چن تا رخداد خنده دار براتون بنویسم روحیه خودمم عوض شه ....

* داریم تو سرویس برمی گردیم خونه. من جلو نشستم.smile یکی از همکارا به حالتی که جوک تعریف می کنن میگه : یه آقاهه می خوره به جدول ، به شهرداری بد و بیراه میگه .... همگی می خندیم. بعد ، همکار دیگه مون میگه این خودشو گفت هاااااااااااااا ....!!! Clownصبح رفته بودیم مأموریت داخل شهری ، گیر کرده به جدول کناره اداره .... شروع کرده به بد و بیراه گفتن به شهرداری!!! بیشتر خنده مون گرفت..... میگن این جوک ها از یه جایی شروع میشه و یه کننده داره هااااااااااااا ....!!! جالبی ش به این بود که خودشم اومده واسمون تعریف می کنه انگار که داره جوک میگه خستگی کار روز از تن مون بیرون شه .

 

* ­­­­­­خواهر زاده موBaby Girl باباش برده آرایشگاه ، موهاشو کوتاه کرده ، اونم از وقتی اومده خونه ما ،به من گیر داده با شونه تقسیم هی با موهام وَر می ره

میگه : هاله ... اِ اِ اِ .... بذاااااااااااال .... Baby Girl

میگم : داداشی برو اونور کار دارم عزیزم .....

با شیرینی خاص خودش میگه : نه.... بذال میخوام موهاتو درست کنم .....

میگم : جوجه من ، برو با آبجی بازی کن ، همه موهامو قاطی کردی به هم ، کار دارم .... آفرین برو بذا خاله کاراشو انجام بده ....

میگه : نه !!!

وقتی هم که بچه گیر سه پیچ بده چاره ای بجز تسلیم نیست دیگه !!!  

* بر خلاف همکارا  من عطسه هام آروم و دخترونه س همیشه موقعی که عطسه می زنم  

میگن  : خانوم .... راحت باش  بذا راحت بیاد عطسه ت.....  

میگم : در همین حده!!! من مانعش نمیشم.... 

اما مگه باور می کنن...... خلاصه اینکه سر هر عطسه ای من شنونده این نصایح مشفقانه و توضیحات بعدی ش هستم. دیروز داشتم واسه پیگیری یه کاری از جلو آبدارخونه می گذشتم ، چشتون روز بد نبینه یهویی انگار که بمب هیدروژنی منفجر کرده باشنSmiley from millan.net صدای مهیبی از داخل آبدارخونه بلند شد با اینکه داشتم می دیدم همکارم آقای .... داره عطسه می کنه و این صدای اونه ، حسابی ترسیدم . جوری که همه همکارا متوجه شدن .  

سفارش دادم عطسه های منو با عطسه های اینا بریزن چرخش کنن بلکم یه چیز نرمال و طبیعی ازش بیرون بیاد.  

قربونش برم گاهی اوقات همچین لذت می برن وقتی پیش من به عنوان یه خانوم عطسه بلند می زنن انگار مدال طلای دنیا رو قراره به بلندترین عطسه ها بدن.... همچین رگ آخا بودنشون قلمبه میشه کیفوررررررررر می شنننننننننننننن....... تو دلم میگم ای خدا ااااااااا اینا رو باش. پز دادن داره مگه. یه بار یکی شون  خیلی پز عطسه بلندش رو می داد و داشت منو پیش بقیه تحقیر می کرد تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری پنجم www.pichak.net کلیک کنید( جدی هااااااااااااا خیلی زور داره به خاطر عطسه ت تحقیرت کنن ) منم نه برداشتم نه گذاشتم گفتم : خب شما آقایین .... عطسه بی کلاس و نخراشیده می زنین . ولی من خانوومم عطسه هامم باید به خودم ببره دیگه...... 

خلاصه که داستانها داریم باهاشون اینجاGirl Power

 

 

                                                

به روی چشم ...

 

سلاممممممممممممممممممم به همه دوستای عزیز و مهربونم  نخ سوزن ( همون مخصوصا ) دوستای عزیزی که من رو مورد لطف خودشون قرار دادن. 

از همه تون بابت تعریف هاتون ممنونم. خوکشلی از خودتونه. در این حد از تعریف هم نبودم.  

باز هم ممنون بابت اینکه به اعتمادم پاسخ مثبت دادین.  

دوستای گلی که خواسته بودن مهلت عسکا تا شنبه تمدید شه .... به روی چشم .....  

 

 دوستون دارم خیلی زیاد