مواقعی که فرصتی دست می ده و کتابخونه می رم خیلی احساس آرامش بهم دست می ده ؛ همین که حس می کنم تنها نیستم کلی آرامش می ده بهم حتی اگه عایدی درسی هم نداشته باشه برام ....
با خودم می گم اینام مث من همه شون دارن برای رسیدن به اهدافشون تلاش می کنن. تقریبا یه رده سنی داریم . اینام مث من پر مشغله ند اما به درس شون هم می رسند حتی شده یه ساعت .
خدایا همت و توانم بده .
هر وقت می رم دانشگاه انقدر فشار و خستگی بهم غالب میشه که می خوام برم و انصراف بدم. روزهای بعد هم به این مساله فکر می کنم ولی کمتر .... نمی دونم چیکار کنم؟
گاه می گم برم غربت واسه ادامه تحصیل .... خارج از ایران
گاه می گم همینجا بودن بهتره هر چقدم که سختی داشته باشه ...
گاه می گم بشینم دوباره بخونم یه جای دیگه یه دانشگاه دیگه ....
موندم .....
از خصیصه عارفانه افراد عارف این است
عارف هرچه عارفتر شود
افتاده و خاکی تر میشود
متواضع و فروتن میشود
با اینکه ارزشش بیش از بیش است
شکست نفسی میکند
سربزیر و خاشعتر میشود
موفق باشید
ممنون
خوب ادامه تحصیل تو خارج بهتره ولی یه دل بزرگ می خواد که بتونی غربتو تحمل کنی اگه می تونی بسم الله ...
چرا از این دانشگاه بدت میاد که بخوای یه بار دیگه بخونی واسه یه جای دیگه؟؟؟
در کل خیلی سخت میگیری ترم اول معمولا همینجوره بعدش رو دور میفتی ...
چی بگم که جیگرم خونه .... آینده نداشته اش .... رشته ای که اینهمه بهش علاقه دارم .... هزینه های سنگین ادامه تحصیل ....