نم نم باران بهار

به سراغ من اگر می آیید نرم و آهسته بیایید.......

نم نم باران بهار

به سراغ من اگر می آیید نرم و آهسته بیایید.......

داستان نامزدی من

سلام 

قضیه نامزد داری منو که یادتونه؟ دو پست قبل بهش اشاره کردم! گفتم که هرکاری کردم طرف همکار نظام مهندسی نگفت از کی شنیده و فقط گفت یکی از همکاراتون !!! این مدته فقط به یکی از همکارا بشدت شک داشتم و این مساله داشت واسم گره ذهنی می شد و بعبارتی پیش پیش این همکار رو متهم و محکوم کرده بودم. 

 امروز که قدری سرش خلوت تر بود و منم کار خاصی نداشتم دلمو به دریا زدم و رفتم که ازش بپرسم تا حداقل تکلیفم با خودم روشن شه. اینجوری لااقل ذهنیت بدی برام باقی نمی موند و از طرفی هم خودم یک طرفه محکومش نکرده بودم.....و چقدر خوب شد که این کارو کردم. 

 اولش قصد داشتم با توجه به شناختی که ازش دارم طی یه سوال کوتاه بصورت دقیق اما گذرا مطرح کنم مساله رو و باتوجه به نحوه پاسخگویی و نوع جوابش نتیجه گیری کنم. همین کار رو هم کردم و اون با جواب صریحی که داد مطمئم کرد که موضوع از طرف اون نبوده . 

بعد که داشتم از اتاقش بیرون می اومدم حرفی زد که دیدم حق با اونه و حالا من باید توضیحات کاملتری بهش بدم. این شد که نشستم به صحبت کردن و موضوع رو توضیح دادم بهش . اونم در کمال آرامش حرفایی رو زد که خیلی آرومم کرد و نهایتا توصیه کرد که الکی بابت این حرفا تو محیط کاری خودمو اذیت نکنم و خیلی ساده و با یک پاسخ معمولی از کنارش رد شم. 

حرفاشو کاملا قبول داشتم و  مدتهاست که تصمیم دارم واسه پایین آوردن درجه حساسیتهام بطور کامل اقدام کنم . البته نسبت به اوایل زمین تا آسمون تغییر کردم ولی هنوزم جای تغییر باقیه که اگه خدا بخواد بیشتر خودمو اصلاح خواهم کرد. 

خیلی خوشحالم که موضوع رو باهاش مطرح کردم . لااقل ذهنیت بد واسه خودم نموند و بی خودی با بدبینی اونو متهم نکردم. درسته مدتیه بین ما شکرآبه و اون خیلی اذیتم می کنه و منم شدیدا بی محلی ش می کنم ولی دوس ندارم بدبین باشم .  

شکر خدا که مساله واسم حل شد. الان دیگه اصلا برام مهم نیست همچین حرفی رو بهم زده باشن و شاید خودم خرد خرد موضوع زندگی م رو به همکارا و دور بری ها بگم .  

الان مهمترین مساله برام اینه که یه طرفه و با بدبینی به قاضی نرفتم و بی خودی به کسی اتهام نزدم.  

باورتون میشه ؛ الان پر از حس دوست داشتنم ... حس خوب رهایی ... 

خدایا شکرت

نظرات 3 + ارسال نظر
مامان کیارش پنج‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 09:38 http://m-bluesky91.blogfa.com

بهارجون من خیلی وقته بهت سر نزدم البته شرمندما
ولی خوب امیدوارم که همیشه شاد باشی ولی باید جریاناتشو از بهار بپرسم

دو تا پست می رفتی پایین تر می دیدی داستان رو خانومی

ملیحه جمعه 4 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 14:42 http://bbm.parsiblog.com

پس نظرهای من کو؟!!

همشون هستن دیگه ملیحه جون

طعم عشق دوشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 10:43

دیدی خواهر وبلاگمو فیلتر کردن. بعد کلی اومدم چرت و یرتات رو بخونم دیدم ای دل غافل خانم نوشته داستان نامزدی منو که یادتونه . داشتم فحشت میدادم که چرا به من نگفتی که با خوندن بقیش آروم شدم . ولی کاش واقعا نامزد میکردی خانم دکتر. دلم یه عروسی می خواست

حقته بس که بت می گم اینقد مستهجن نباش مث آدم بنویس اینجا بچه مچه رد میشه بدآموزی داره گوش نمی دی
حالا عیب نداره آرزو بر جوانان عیب نیست

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد