نم نم باران بهار

به سراغ من اگر می آیید نرم و آهسته بیایید.......

نم نم باران بهار

به سراغ من اگر می آیید نرم و آهسته بیایید.......

حرف بزن حتی غرغر کن

سلام دوستان 

امروز می خوام از داستان فعالیت انفجاری و خروج از آستانه صبر و تحملم تو اداره بنویسم. 

 موضوع پست قبلی رو که یادتونه. اون روز به قدری عصبانی و کلافه م کردن که تصمیم گرفتم دیگه رک و صریح و بدون ملاحظه برم و حرفامو با مدیر مسئول مجموعه مون بزنم و به عبارتی بهش اعتراض اساسی و پایه ای بکنم چون ایشون رو مسبب اصلی این بچه بازیها می دیدم . 

جونم براتون بگه که من معمولا تو موارد کوچیک و قابل گذشت بیخیال می شم و ترجیح می دم تو صلح و آرامش باشم و بیشترااا از حق خودم می گذرم و کلا آدم صلح طلبی ام .... دیگه چی بشه که حرصم دربیاد و مث اون روز از حد تحملم خارج شه. البته بازم در اون لحظات هم سعی می کنم خودمو کنترل کنم و درجه عصبانیتم رو کاهش بدم . هرچند ظاهرا همون حرف زدن و اعتراض کردن به موقع و منطقی خیلی بهتر از تحمل بی مورده .... 

مدتی بود که سر مسائل خیلی کوچیک و بی اهمیت تا موارد بزرگ و اساسی خیلی خیلی اذیت می شدم .بنابراین از چند وقت پیش نشستم و مسائلم رو دسته بندی کردم و با خودم تصمیم گرفتم واسه حل دونه درشت ها ٬ حرفامو تو سطح مدیر کل ببرم و ازش بخوام اقدامی صورت بده (چون با طرح چندین باره ش تو سطح پایین نتیجه ای نگرفتم ) و دونه ریز ها رو بیخیال شم و ندید بگیرم . 

 برای همین پنج شنبه گذشته بعد از یه برنامه ریزی فکری و اقدامات اولیه از دفتر مدیر کل مجموعه وقت گرفتم و رفتم پیششون. 

 مسائل و مشکلات اساسی و مهم خودم رو مطرح کردم و تو مدت یک ساعت و ده دقیقه ای که با ایشون صحبت می کردم یه عالمه از نامردیهای مجموعه مدیریتی بالا دستی خودم دستم اومد . خب طبیعیه که همه مجموعه های کاری کم و بیش رقابت ناسالم هم دارن ولی این مدیره که باید عاقل باشه و خب متاسفانه مدیران به بهانه های تراکم کاری و .... اقبالی به دقت در این موارد ندارند .

 بگذریم باشه تا بعد .... شاید یه موقع دیگه برم و حرفا و دیدگاههام رو بهش بگم  البته به یه شکل مناسب و مودبانه .

اما در مورد مسائل ریز و بی اهیمت که البته بی اهمیتی ش برای من بابت کوچیک بودن موارد بود هرچند که همه می دونیم ریز ریز کشون اونم در دراز مدت زجرش بیشتره و سوهان روح آدم میشه .... 

الان با خودتون میگید این دختره دو ساعته منبر رفته هنوز حرف اصلی رو شروع هم نکرده  

قضایا رو تقریبا از یه هفته اخیر میگم براتون ....  

 *هفته پیش من دو ساعت مرخصی گرفتم تا بابا رو ببرم پیش دکترش وقتی برگشتم دیدم اِواااااااااا صندلی اتاقم رو برداشتن و یه صندلی زاقارت جاش گذاشتن پیگیری که کردم دیدم آقای مدیر مجموعه فرمایش فرمودن که اینجوری بشه . رفتم بهش میگم چرا ؟

 به تته پته افتاده و می خواد به خنده رد کنه میگه متهم ردیف اول آقای همکار خدماتی مون هستن و .... بگو یه صندلی شکسته دیگه داریم اونو ببرن گارانتی و بعد استفاده کن. حالا بماند که این مدته که قراره صندلی شکسته بره گارانتی و بیاد ٬ تازه اگه بیااااااااااد این مدت من چیکار باید بکنم ....و از همه بدتر اینکه صندلی خودم رو که سالمه بلا استفاده بردن گذاشتن تو اتاق بازرسی که سالی یه بار استفاده نداره و من با این حجم کار با یه صندلی زاقارت ..... گفتم جهنم یه کاریش می کنم . صندلیه رو به هم ور کردن و آوردن واسه من و حتی به خودشون زحمت گارانتی بردن هم ندادن .... این بماند.

* شنبه جلسه مهمی تو اداره داریم با کلی مهمان رنگ و وارنگ انبار مهماتی .... همکار خدماتی موظف شده همه چی رو تو اتاق جلسه بررسی کنه تا روز موعود مشکل رفاهی خدماتی و ... نداشته باشن. دیدن کولر خرابه همون آقای مدیر .... ( هرچی دوس داشتید جای خالی رو بذارید ) اومده میگه خانوم ... شما چن وقت پیش کولر اتاقت خراب بود تعمیرکار اومد کمپرسور کولر ها رو باهم عوض کردید!!!

درحالی که برعکس من مانع شده بودم که تعمیرکار این کار رو انجام بده و دقیقا به سمع و نظر ایشون هم رسونده بودم که احتمالا این آقای تعمیرکار وارد نیستن و این اِرور کولر ، ناشی از تخلیه گازشه و تو دفترچه راهنما هم اشاره شده و ایشون بدلیل ناواردی میخواد با عوض کردن کمپرسورها ، کارشو سمبل کنه و بره .... این هم بماند.

* اینترنت اداره رو که یادتونه همیشه گله گی داشتم و می گفتم هینترنت بان داریم و ....

 روال معمول همه دنیا اینه که مودم و اکسس پوینت و ... تو اتاق سرور قرار داشته باشه و همه بتونن به نسبت مساوی استفاده کنن. مدیریت قبلی ما از اون آدامای پشت و رو و برعکس دنیا بود و مودم و اکسس پوینت رو در اختیار افراد گذاشته بود. قبلا ما دو تا خط رانژه واسه نت داشتیم که تو مدیریت جدید یکی از اونا که خط مورد استفاده بنده می بود جمع شد و قرار شد تا همگی از یه خط با قدرت بالاتر استفاده کنیم و خط مذکور همچنان هینترنت بان داشت.

 این آقای هینترنت بان البته هیچ تخصصی مرتبط با پاسبونی  هینترنت نداشتند و علی الخصوص که مدام این وظیفه خطیر به افراد مختلف واگذار می شد که ماشالله ماشالله یکی از یکی بدتر و بی خاصیت تر بودند و البته دلیلشم این بود که تا اونجا که ممکنه ضعیف تر باشن تا نتونن از اجرای مو به موی اوامر شونه خالی کنن . حالا باید شانس می آوردیم که این بابا خودش هم مشکلات روحی روانی و مرض و غرض و .... نداشته بودن تا بخوان بیشتر از مدیر به روز و جهانی ما ، پرسنل محترم رو اذیت کنن.

 همه اینا به کنار .... واقعا اهمیتی نداره. چیزی که فراوونه نت و دسترسی به ون هستش اصلا ارزش نداره بخوای بخاطر یه کار کوچیک شخصی  رو بزنی؛ اونم به این جماعت مردم آزار .....

اما موضوع وقتی باعث واکنش میشه که بابت کارهای اداره هم بخوای خواهشی رفتار کنی و اونا هم هی اذیتت کنن و آخر سر و از همه بدتر که بخوای به مسئول بی منطقت هم جواب پس بدی و بی دلیل متهم باشی. در همین راستا بنده هم تصمیم و رویکردم بر این بود که وقتی کارهایی از این دست سپرده میشه از خودشون بخوام به مجموعه پایین دستی دستور بدن نت جان روشن شه و هر وقت در دسترس قرار گرفت انجام وظیفه صورت بگیره.

 البته اینو هم بگم که من همیشه سعی بر تعامل با مجموعه و همکاری رو داشتم و حداقل یکبار خودم موضوع نیاز به استفاده از نت رو مطرح می کنم بعد اگر ترتیب اثر داده نشه از بالادست اقدام می کنم - حالا موضوعات اخیر غرض ورزی و ایجاد محدودیت برای استفاده یک کاربر خاص که اینجانب باشم ، خاموش کردن اکسس پوینت و.... که از طرف همکاران جقل بچه و جوجه یه روزه ما صورت می پذیرفت رو که من اصلا خبر ندارم و مهم هم نیست رو می ذاریمش به پای بدبینی من - خلاصه که اون روز عزیز هم که من به این آقای هینترنت بان گفتم کار اداری پیش اومده و ازشون خواستم تا نت رو روشن کنن و ترتیب اثر ندادن منتظر اعتراض مسئولمون بودم و توضیح لازمه رو هم داشتم اما از اونجایی که یه روز پرتراکم کاری بود ایشون از کوره در رفتن و به من غرغر کردن که من با اینهمه کار باید مدام برم به این بچه ها بگم اینو روشن کنن و .... و من در حال دفاع از خود که چیکارشون کنم حرف گوش نمی دن چقد رو بزنم بگن فلانی ( مدیر مجموعه ) میگه خاموش بشه و ...

آخر سر من اساسی عصبانی شدم و برای اولین بار بلند بلند از تو اتاق خودم شروع به غرغراسیون نمودم و تازه داشتم بحث شیرین غر غر رو جمع می کردم که مدیر محترم تشریف آوردن و دوباره مشکل کمپرسور کولر را از طریق همکار خدماتی به سمع  و نظر من رسوندن !!!! منم دیگه صبرم سر اومد و رفتم نشستم تو اتاق شون و شروع کردم به گله گذاری که مگه فقط بچه ناتنی این اداره منم برای چی اینجوری می کنید چرا و .... و این دو سه مورد اخیر رو گفتم و کاملا منطقی توضیح دادم وقتی هم که رفتم سراغ کولر اتاق جلسه و روشن کردمش و حرف من در مورد سلامتش اثبات شد دیگه ورق برگشت و البته آقای مدیر هم رأفت به خرج داده و یحتمل از دنده راست بلند شده بودن که بحثی پیش نیومد .  

صندلی مذکور پس گرفته شد و بنده مأمور به جابجایی نت به اتاق سرور شدم که البته مدیر خان می فرمودند من نه به خاطر حرف شما که از قبل به این جقله ها گفته بودم این کار انجام شه می گفتن الان تراکم کاریه وقت نداریم باشه بعد و ...

این بود که بعد از اون گله گذاری فعلاً از ریز ریز کشان رها شدیم و امروز کارشناسان شبکه و مخابرات مشغول جابجایی نت هستند ..... به امید آنکه آرامشی پایدار شکل گرفته و ما هم یاد بگیریم که همیشه سکوت و اغماض روش مناسبی برای حل مساله نیست گاه هم باید داد بیداد کرد حتی نه نه من غریبم و اینااااااااااااا ........

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد