دیروز عصر داشتم موضوعی رو بررسی می کردم که اییییییییییییییی همچین یه سرشم به نت بنده.....ینی حیلی هم فرقی نداره نت و غیر نتی ش ..... مساله انسان بودن و مردانگی و آدمیته .... همینطور که داشتم صفخات رو می دیدم ناخودآگاه به ذهنم اومد که :
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوســــت
گفتند یافت می نشود گشته ایم مـــــــا گفت آنکه یافت می نشود ُآنم آرزوست
.
.
.
گمونم دیگه باید فقط با آرزو ها سر کرد .
خیلی خسته شدم دیگه ، دارم تغییر دکور می دم ....
بعداْ نوشت: دوستان عزیز لفطاْ سوءتفاهم نشه تغییر دکور اشاره شده در جمله بالا ربطی به ارزشها و ... نداره به قول امروزی ها فقط یه تغییر دیزاینه ٬ نگران نشین.
راستی " یک دوست غریبه" نه تنها باهات موافقم بلکه خودم پرچمدار موضوعم خوشحال میشم به دوستی آشنا تبدیل شی.
کجا رو تغییر دکور میدی؟
حالاااااااااااااا
سلام.به به چه مطلبی.بازم که غم گرفته تت!چه خبر شده؟!
****
این چه شوریست که در دور قمر می بینم
همه آفاق پر از فتنه و شر می بینم
هر کسی روز بهی می طلبد از ایام
علت آنست که هر روز بتر می بینم
ابلهان را همه شربت ز گلاب و قند است
قوت دانا همه از خون جگر می بینم
اسب تازی شده مجروح به زیر پالان
طوق "زرین" همه بر گردن "خر" می بینم
دختران را همه در جنگ و جدل با مادر
پسران را همه بدخواه پدر می بینم
هیچ رحمی نه برادر به برادر دارد
هیچ شفقت نه پدر را به پسر می بینم
پند حافظ بشنو خواجه برو نیکی کن
که من این پند به از گنج و گهر می بینم
]]]
چیز خاصی نیست یه مقدار نامردمی زیاد شده
منظورت از
"یک دوست غریبه"کیه؟
خودمم نمی شناسمش
منم باید تغییر دکور بدم
ای ول بابا.....بزن قـــــــــــــــــــدش
ان شالله یافت می شود
گمون نکنم سارا جون