دیروزیه اذان مغرب رو که دادن ؛ پا شدم شروع کردم نماز خوندن ، سر نماز که بودم گوشی م زنگ خورد بعد نماز دیدم دوست صمیمی دوره لیسانس م که با هم رفیق گرمابه و گلستان بودیم ، دوستی که باهم واسه کنکور ارشد آماده شدیم و همزمان قبول شدیم ولی از وقتی که اون ازدواج کرد و مشغول زندگی ، دیگه به ندرت ازش خبری میشه ؛ دقیقاً مواقعی که کارت داره ..... منم توقعی ازش ندارم یعنی راستشو بخوایین تو این دور و زمونه نمیشه از کسی توقعات این چنینی داشت..... دو سه باری هم وقتی من متوجه گوشیم نبودم زنگ زده بود و از شما چه پنهون چون همیشه هر وقت کارم داره بهم زنگ می زنه گفتم ولش کن حالا خودش زنگ می زنه دوباره .....آخر سری حرصم دراومد اس دادم "بترکی .... که هروقت من دو ثانیه حواسم از گوشی پرت میشه زنگ می زنی....." تا امروز دم غروب که زنگ زد جواب دادم با عجله گفت "..... جان روبروی ضریح حضرت امام رضا(ع) هستم زیارت آخرمه ، دارن واسه نماز خالی می کنن زیاد فرصت نیست گوشی رو می گیرم به سمت ضریح هرچی دلته بگو به حضرت" یه لحظه موندم .... زمزمه زائران حضرت و حال و هوای حرم آقا از اونور خط ، دلم رو لرزوند. گفتم السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا (ع) یا غریب الغرباء ، بخواه که بیام پابوست......این چن لحظه انگار که رفتم مشهد و اومدم.....چیزی که آرزومه ..... خواسته م رو هم خواستم ازش ، تو اون چند لحظه هرکی هم یادم اومد دعا کردم..... دیگه آقاست و کرمش.....
میگن دوست خوب نعمته .... هرچقد هم وقتش ضیق باشه و کمتر یادت کنه مواقعی که باید ؛ یادته ..... ممنون دوست خوبم .
گفتم بیام بنویسم تا هم قدردانی از دوستای خوبم کرده باشم و هم حس خوبی که بهم دست داده رو بهشون منتقل کنم تا اونا هم باهام شریک شن .... دوست داشتنی هستید برام
خوشا به سعادتت
شما که همیشه اونجا کنار آقایی عزیزم
خوش به حالت بهار نمی دونی منم چقدر دلتنگ مشهدم . ولی نمی دونم کی واسم جور میشه برم ؟؟ حالا دیگه با این وضع و روز ......
ولی بازم چشمم به کرم خود آقاست ......
کافیه دلت یه کوچولو بشکنه خودش می طلبتت ان شالله به همین زودی هاااااااا
سلام
خوش به حالت ...
خوش به سعادتت ...
سلام عزیزم خبری نیست ازت