نم نم باران بهار

به سراغ من اگر می آیید نرم و آهسته بیایید.......

نم نم باران بهار

به سراغ من اگر می آیید نرم و آهسته بیایید.......

خدایا به خودت می سپرمشون....

امروز روز خیلی بدی رو گذروندم. به لحاظ کاری واقعاً مسخره و افتضاح بود. بعد از اینهمه سال کار صادقانه .... بعد اینهمه زحمت مزد دستم رو خوب دادند.... اصلاً نمی دونم چیکار کنم باید.... خیلی بده ..... واگذارشون می کنم به خدا ٬ امیدوارم مث خودشون باهاشون رفتار کنه ..... هیچ نفرین دیگه ای ندارم براشون ..... اصلاً نمی دونم چیکار کنم؟ اونم وسط اینهمه قرض و بدهی و اوضاع قشنگ مالی م .... چرا اوضاع کار مملکتمون اینقد افتضاحه ..... چرا؟ 

خدایا خودت روزی همه رو می دی ٬ روزی ما رو هم می دی ٬ نذار هیچوقت هیچکس ..... امشب خیلی اعصابم خط خطیه.....واقعاً نمی دونم بعد از این مسائل پیش اومده چه عکس العملی باید نشون بدم ؟ چیکار کنم؟ مث سابق کار کنم ؟رویه کاری م رو عوض کنم ؟ اخلاق کاری م رو تغییر بدم؟ خدایا خودت شاهد باش که من نمی خوام از کارم بزنم ، نمی تونمم بذارم بیشتر از این تو سرم بزنن ..... خسته م کردن ..... دیگه داره حالم ازشون بهم می خوره.... چرا اعتراض اینجوری نتیجه می ده؟ این یعنی چی؟ آدمایی که یه روزی یکی دیگه رو زیر سوال می بردن و همیشه ادعا می کردن .... حالا که به خودشون رسیده هزار هزار بار بدترند..... هرچند تا حدودی می دونستم ولی حالا دیگه شک ندارم..... چهره شون که میاد جلو چشمم حالم بد میشه..... از فردا من چجوری با این جماعت تا کنم آخه ٬‌خدایا خودت کمکم کن بهترین و سنجیده ترین و عاقلانه ترین رفتار رو داشته باشم...... دیگه نه سکوت جواب می ده و نه اعتراض..... نه کار کردن با جون دل و نه خالی کردن میدون ..... خدایا فقط خودت باهاشون مث خودشون مقابله کن ..... من هیچ پناهی بهتر از درگاه خودت ندارم و نمی شناسم......  

کاش هرگز هیچ زنی شرایطی رو نداشته باشه که نیاز به کار کردن رو احساس کنه ..... چه به لحاظ عاطفی ٬ چه به لحاظ حضور در اجتماع و چه به لحاظ مالی ..... چقد دیگه می خوان ظلم کنن خدایا..... آخه شما یه زنی هم شد جواب ٬‌ شد حرف حساب ..... چیکار کنم خدایا ..... با کدوم بدی شون بسازم ؟ چه کنم ؟ خدایا خودت جواب تک تک شون رو بده مخصوصاً اونی که سر منشاء همه این  برخوردا و ضمینه چینی هاست .....  

از فردا ساعت کارم نصف میشه ..... چه کنم با این گپ  ریالی؟ اونم وسط اینهمه هزینه ...... خدایا خودت برسون ..... می دونم ضمان روزی همه دست خودته و ما هم مث دیگرون...... به خداوندی خودت غصه م از اونش نیست از خیلی چیزای دیگه می سوزم که نمی تونم بگم ..... خسته شدم دیگه ..... از زندگی م خسته شدم..... اصل و اساس رو درست کن و منو راحت ...... به هر دو شکلش راضی ام به خداییت قسم...... شقّ سومش اگه صورت  الان زندگی منه حاضرم عطاش رو به لقاش ببخشم..... کی باورش میشه جوونی به سن و سال من راضی به مرگش باشه ؟ شمام بیایین بگین ناشکرم ..... هرکی هرچقد دلش می خواد سرزنشم کنه ، خسته شدم دیگه خســــــــــــــــــــــــــــــــــــــته ...... هرچی به روی خودم نمیارم انگار نه انگار ...... خب بابا آخه منم آدمم هاااااااااااااا......  

یه چی بگم بخندین.... صبح داشتم غرق تو این افکار می رفتم سرکار ..... رادیو تاکسی هم روشن بود و داشت از اوضاع بد اینترنت و سرعت پایین ، قطع شدگی هاش و .... تو کشور می گفت و ما رو یاد مجموعه قشنگ زندگیمون انداخته بود که به کدومش گریه کنم به کدومش زاری ..... داشتم می گفتم خدایا آخه چرا اوضاع اینطوریه ..... چقد بده شرایط مون ، ول کنیم بریم یه گوشه دنیا بمیریم واسه خودمون و ..... یهو وقتی تاکسی پیچید و نزدیک اداره شدم چشمم افتاد به خونواده سه نفره ای که مدتیه تو اون شرایط بد آب و هوایی و .... چادر زدن نزدیکای محل کار ما و دارن پشت وانت پرتقال می فروشن ..... خندم گرفت ..... می دونم ته همه حرفای ما یه " خدایا توبه از ناشکری  و ...." داره و هرقدر هم اوضاع مون بد باشه بازم بدتر از ما هم هست ولی واقعاٌ خسته م ، محض خاطر خدا شما دعام کنید یه گشایشی بشه.

نظرات 18 + ارسال نظر
ermes یکشنبه 20 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 23:21 http://ermes-3.blogsky.com/

بنام خداوند جان و خرد
کزو برتز اندیشه بر نگذرد

خداوند نام و خداوند جای
خداوند روزی ده رهنمای !!!!

مریم و محسن دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:35

عجب پس ساعت کاریت نصف شده
توکلت به خدا باشه

مژگان یک دنیا عشق دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:01

چرا ساعت کاریتو کم کردن.........
خدا بزرگه عزیزم....ناراحت نباش

درد دارن دردی به نام حسادت مفرط

ملیحه (خانم پرستار) دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 14:17 http://bbm.parsiblog.com

الهی فدات شم ... چرا اینجوری شدی تو؟!
درک می کنم چی میگی . جز دعا برات که کاری از دستم بر نمیاد ، اونم به روی چشم .
قشنگی سختی ها به وقتی هست که تموم میشه . دعا می کنم زودتر تموم بشه .
شاید این یک امتحان باشه . امیدوارم سربلند باشی .
مراقب باش ... مراقب خودت و خوبی هات ...

چی بگم خانومی خدا خودش جوابشونو بده
ممنونم

مانلی دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 14:49 http://notepad.persianblog.ir

خصوصکی:D

عروس خانم دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 16:46 http://aroskhanoom.blogfa.com

چی شده خانمی ؟ چیکارت کردن؟
امان از این کار که واقعا از سر ناچاریه
صدامون هم به هیچ جا نمی رسه
خدا جون تو می تونی و باید به فریادمون برسی که ...

خدایا خودت شاهد باش و ببین و خودت جوابشونو بده

بانو سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 00:07 http://heartplays.persianblog.ir/

همین که به خدا سپردیشون... حله...

دخترک سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 00:07 http://nasinej26.blogfa.com

سلام عزیزم چی بگم گلم خدا ازشون نگذره

اگه کمکی ازم بر میاد دریغ نمی کنممشکل مادی داری؟

اگه بتونم بگو کمک کنم

ستوده سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:32

سلام عزیزم ..
ناراحت نباش ....
عزیزمممممممم درست میشه ..به خدا توکل کن

ممنون ستوده جون

گنجشک پرگوی باغ سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 14:29

خیلی متاسفم! منم ازین قضیه که بهت بگن ؛آخه شما یه زنی؛ انقده شاکی می شم که نگو!!!

مطمئنم که خود خدا حواسش به همه ی ما هست!!! واگذارش کن به اون خودش همه چیرو درستش می کنه!!!

در همه حال باید شاکر بود!!! چیزی که خدا داده خلق خدا از ما حروم کرده!!! واسه اون باید شاکر بود !!!

منم همه چی رو به خودش واگذار کردم چون دیدم خودش به بهترین نحو و دقیقا مث خودشون جوابشونو می ده و نیازی به حرص و جوش و یا غصه خوردن من نیست هرچند سخته تحمل ماها مث اون نیست ولی خب.....

مهسا سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 17:22 http://www.khateraaat.blogfa.com

سلام توکل کن به خدا عزیزم هیچ کس بی مشکل نیس صبر داشته باش

ممنون مهسا جونم می دونم عزیزم ولی خب یه موقع هایی دیگه طاقت آدم طاق میشه ....

امیر بختیاری چهارشنبه 23 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:08 http://amirbakhtiari.blogfa.com

این نیز بگذرد
مثل شادیها...
شک نکن
به روزم با یه یاداشت واقعی
راستی تحت تاثیر قرار گرفته بود یادم رفت..

سلام

سلام
می گذرد و چون می گذرد غمی نیست

توتی چهارشنبه 23 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 14:09

سلام خوشگل!
خوبی؟
تک تک حرفاتو می فهمم.
برات دعا می کنم اگه قابل باشم فقط امیدوارم به خاطر دل پاک تو دعام برات مستجاب بشه...
بازم توکلت به خدا باشه.....

ممنون عزیزم لطف داری بهم

بهار پنج‌شنبه 24 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:47

سلام . چطوری ؟ خوبی ؟ فکر کنم ما تلفنی حسابی در مورد این پست تو حرف زدیم البته من الان خوندم ولی خودت یه کم از جریان رو گفتی واسم . منم بهت گفتم حرفامو . راستی این دعاهائی که کردی یا در حقیقت نفرینهائی که بهشون کردی توی دعای علقمه دعای بعد از زیارت عاشورا کل این نفرینها هست تو یه بار بخون خودت عاشق دعاش میشی ضمن اینکه گشایشهای خیلی خوبی تو زندگیت میشه بعد 40 بار خوندن . ضمنا بی احساسم خودتی . ا ف غ ا ن ی ...... بابا من خدای احساساتم منتها رو نمی کنم ریا نشه .

سلام بهار جونی رفیق شفیق.....بله اون روز کلی آرومم کردی ممنون. بابت زیارت علقمه هم حتما ختمش رو شروع می کنم
بابا حالا یه کم ریا کن نمیمیری بخدا

سارا پنج‌شنبه 24 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:43 http://ma3nafaronesfi.blogfa.com

نمیدونم چی بگم فقط به عنوان یه زن برات ارزو میکنم واقعا هیچوقت نیاز نداشته باشی کار کنی .اونم با همچین وضعایی که اینقدر با روحیه یه لطیف زن منافات داره اینقدر دل شکستن و......
و ارزو میکنم ادمای حسود هم تاوان حسادتشون رو ببینن

ممنون سارا جون همینه که می گم بهترین شرایط رو از نظر من شما داری حالشو ببر
امیدوارم.........

ماتاو پنج‌شنبه 24 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:57 http://matav.blogfa.com/

عزی ی ی ی زم!
چقدر درد زنا مشترکه...
دقیقا من همین مشکلا رو داشتم...
تصور کن... تو شرایط کاری برابر...همه چی برابر ... اما چون زنی حقوق و مزایات حتما باید کمتر از مرد باشه... ای بترکی عقب مانده کودن!... کله ات همون قدر فکر می کنه دیگه!
من نمی دونم این طرز فکر رو از کجاشون در می آرن...
اما اونم یه رای داره... باید ببینی قلق بالا دستی ات چیه؟ اگه از خدا و پیغمبرش واهمه واقعی داره، خصوصی باهاش حرف بزن و تمام تلاشت رو براش توضیح بده بعد یه طوری حالی اش کن خدا رو خوش نمی آد... من همین اواخر رئیسمو گذاشتم لای منگنه خدا! جواب داد... اما فک کنم شانس آوردم شاید همه این شانسو نداشته باشن...

چی بگم مگه یکی دوتان آخه...... تازه خیلی هم ادعای خدا پیغمبرشون میاد ....... نمی دونم جواب می ده یا نه..... دیگه می ترسم اخیرا هرکاری می کنم هر اعتراضی نتیجه عکس میده... اینقده ازشون دلخورم که فعلا نمی دونم چیکار کنم فقط سکوت کردم چون حس کردم هرچی تلاش می کنم بیشتر گارد می گیرن بر علیهم اینه که سپردمش به خدا... ولی راهنماییت خیلی منطقی و خوبه حتما ازش استفاده می کنم ممنون عزیزم

زهره جمعه 25 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 00:58 http://golesorkh.parsiblog.com

جالبه این چندوقت که توی محیط اداری بودم هر روزش یه دلیل واسه کلی حرص خوردن وجود داشته و منشآ اصلیشم همون حسادت بوده...پس همه جا همینجوره من زیاد نا امید نباشم!!!!!!!!!!!!!!

نه زهره جونی خیالت راحت تازه اینا خوب خوباشونن که این شکلی اند....

البرز یکشنبه 27 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 21:37 http://www.barbaam.persianblog.ir

هیچ کاری بی حکمت نیست !نگران نباش

توکل بر خدا

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد