نم نم باران بهار

به سراغ من اگر می آیید نرم و آهسته بیایید.......

نم نم باران بهار

به سراغ من اگر می آیید نرم و آهسته بیایید.......

آیییییییییی آرزوهای من .....

چن روز پیش سر یه مساله ای با همکارا بحثم شد و اساسی گله گذاری کردم ازشون ٬ تازه متوجه ابعاد گسترده ای از حسادتها و زیر آب زنی هاشون نسبت به خودم شدم ٬ یه نامه ای بود که اونا به دروغ اونو پیش کشیده بودن که اصلاً محتواش یه چیز دیگه بود و من کاملاً یادم بود و مطمئن بودم اونا عمداً دارن به دلخواه خودشون تعبیرش می کنن..... گفتم گمونم نامه رو تو مستندات خودم یا آرشیو فایلها دارم و خلاصه قرار شد واسشون ببرم. آرشیو خام رو گشتم و پیداش کردم ٬ دقیقاً همون فکر من درست بود و اونا داشتن تعبیر به نفع خودشون می کردن .... واسه همین برام مهم شد که اسکن یا کپی یا اصل نامه رو گیر بیارم..... از اونجایی که معمولاً کپی ای از این موارد رو که مرتبط با خودمه تو خونه نگه می دارم ٬ روز تعطیلی داشتم دنبالش می گشتم  و خیلی هم دلخور بودم ..... رفتم ته مه های کمد و کتابخونه و .... رو گشتم عوض اون نامه ؛ برگه ها ٬ سر رسیدها ، دفاتر ٬ عکس ها و .... از اوایل استخدامم تو این اداره و  فارغ التحصیلی م از دوره لیسانس و ... دیدم که کلی از خاطرات و امیدها و هدف هایی رو که اون موقع داشتم برام زنده شد..... حیف که ادامه ندادم نوشتن رو که اگه اینجوری می شد یه بایگانی خوشگل از هدفها و روزمرگیهام داشتم ..... هییییییییییییییییییییییییییییی ...... از همون موقع ها هم اذیتم می کردن نامرداااااااااااا...... چه روزهایی رو گذروندم که الان اگه یادداشتها و دست نوشته های خودم نبودن باورم نمیشد همچین روزایی رو داشتم ..... هم تلخ و هم شیرین..... از همه قشنگ ترش واسم هدف گذاریهام بود که نوشته بودم مثلاً دوس دارم اینو داشته باشم اونو داشته باشم ٬ اینجوری شه .... ریز و درشت رو نوشته بودم ..... خیلی حس خوبی بهم دست داد وقتی دیدم به اکثریت شون رسیدم ٬ حتی اگه کوچیک..... یه حس موفقیت قلمبه شد تو رگهام ٬ حال کردم و کلی شکر ..... فقط یه مورد مهم رو موفق نبودم که بین اونا به چشمم می اومد که هنوزم موفقیتی درش نداشتم..... جالب اینکه یه سری شون رو  تو همون بازه زمانی که برای کسب شون تعیین کرده بودم بدست آوردم ٬ یه سری ها هم خب دیرتر ولی باز بهشون رسیدم ..... خیلی هاش رو اصلاً باورم نمیشد زمانی جزء آرزوهام بوده که الان اصلاً‌ به چشمم نمیان..... خدایا یعنی زمانی هم میاد که به آرزوها و خواسته های الانم این شکلی نگاه کنم..... همیشه دوس داشتم یه پنجره رو به آینده بود که از اون آینده مو تماشا می کردم و می دیدم چی میشه ..... هنوزم دوس دارم " اون پنجره رو داشته باشم + ساعت برنارد " اینجوری دیگه حصار زمان و مکان برای انسان معنا نداره .... چقد خوب می شد اونجوری.... البته می دونم که بدیهای خودش رو هم داره اطلاع از آینده ولی خب مطلع بودن باعث می شد آدم راهش رو بهتر انتخاب کنه..... 

 خلاصه که عدو امروز سبب خیر شد واسم و کلی مشعوف شدم . کاشکی یه روز بیاد که همه مون به آرزوهامون برسیم و وقتی می بینیم بهشون رسیدیم راضی باشیم از این رسیدن مون......

نظرات 9 + ارسال نظر
اردیبهشتی جمعه 18 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 22:03 http://tanhaeeii.blogfa.com

ایشالااااااااااااااا

نمیدونم خوب بود اون پنجره میشد یا نه ؟ الان که نمیدونم هم یه جورایی قشنگه

نمی دونم

آنا (زیرچترخاطرات من) جمعه 18 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 22:45 http://khaterateana.persianblog.ir

اره منم همیشه به ساعت برنارد فک میکنم وقتی به هر مشکلی برمیخورم میگم کاش منم این ساعتو داشتم کاش کاش و هزاران کاششششش واقعانم خوب بود اگه داشتیمش اینجوری میشد خیلی چیزا رو عوض کرد
ببخشید که چند وقته بهتون سر نزنم نیدونم چرا چند وقته ریدرم قاطی کرده اصلا بعضی از وبلاگای اپشده رو نشون نمیده منم فک کردم شما اپ نکردید شرمنده از این بعد همیشه میخونمتون

خداییش خوش به حال این برنارد ..... موافقی بریم دزدی ساعتش .....
خواهش می کنم عزیزم لطف می کنی

مهسا شنبه 19 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:20 http://www.khateraaat.blogfa.com

به روزم بیا

توتی شنبه 19 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:45

سلام عزیزم
خوبی خواهر؟
خوش به حالت به اکثر آرزوهات رسیدی!
امیدوارم همیشه موفق باشی

سلام گلم ممنونتم
سعی کن شما هم بنویسی شون ریز و درشت هم نداره اینجوری کلی سیگنال مثبت به آدم القا میشه و می رسی بهشون
ان شالله شما هم همیشه موفق باشی

البرز شنبه 19 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 14:03 http://www.barbaam.persianblog.ir

سیستم اداری همینه دیگه!
یه دفعه همکارای من رفته بودن پایین نامه ای که همون امضا کرده بودیم پی نوشت وکلی مزخرفات اضافه کرده بودن وبا امضا ی ما ارسال کرده بودن که مثلاْ مارو خراب کنن!ولی درست مثل حکایت شما عدو سبب خیر شد ومکرشون به خودشون برگشت!چند نفرشون به خاطر این کار توبیخ شدن!

دست رو دلم نزارین که خونه ای خوره به قیافه هرچی آدم مردم آزارو اذیت کنه ...... خدا با ماست

دختر سر به هوا شنبه 19 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 15:50 http://toranj89.persianblog.ir

سلام باران جانمنم تو محیط کارم خیلی همه زیر
اب همو میزنن!کلا محیط کار حالت رقابتی داره تا صمیمانه!اصلا غصه نخور
میگن هر آرزویی رو که بنویسیم بالاخره یه روز محقق میشه،خیلی کار خوبی کردی که نوشتیشون

هر وقت یادم میفته کلی حرصی میشم از دستشون نامردا رووووووووووو
باهات موافقم عزیزم شما هم امتحان کن خیلی خوبه

عروس خانم شنبه 19 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 16:28 http://aroskhanoom.blogfa.com

خانمی کاش من هم از آینده ام خبر داشتم اینطوری شایدکمی آرومتر می شدم
منهم سر رسید و دفتر و اینها زیاد داشتم این پستتو منو یاد یه کتاب خیلی عالی انداخت که یه مدت داشتم دقیقا به روشی که اون می گفت آرزوهامو می نوشتم اما نمی دونم چی شد که دیگه ننوشتم حالا باز دلم خواست برم سراغش

کاشکی میشد من که همیشه تو خماری این قضیه ام.....
حتما برو سراغشون خانومی لذت می بری از خوندن شون دقیقا به اندازه داشتن اون پنجره لذت بخشن

سارا شنبه 19 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 17:18 http://ma3nafaronesfi.blogfa.com

منم یه زمانی ارزوهام رو مینوشتم و چقدر خوب بود کاشکی ادامه میدادم
حس میکنم وقتی ارزوها نوشته میشن ادم یه قدم رو برای براورده شدنشون برداشته

کاملا باهات موافقم خانومی.... کاشکی بازم بنویسی شما که می تونی بعدا واسه بچه هات بخونی شون خیلی مزه می ده

ملیحه (خانم پرستار) یکشنبه 20 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 22:40 http://bbm.parsiblog.com

منم همیشه دلم می خواست ساعت برنارد رو داشتم . الانم دلم می خواد . کاش واقعی بود

کاش.....

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد