نم نم باران بهار

به سراغ من اگر می آیید نرم و آهسته بیایید.......

نم نم باران بهار

به سراغ من اگر می آیید نرم و آهسته بیایید.......

میگین چیکار کنیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

اول ، عذر خواهی بابت غیبتم که طولانی شد.

دوم ، با عرض معذرت احتمالاً تا مدتی دیر به دیر باید آپ کنم که البته سعی می کنم اینطوری نشه ، هرچند به پشتگرمی نظرات و اشتیاق شما عزیزان هم بستگی داره!!

سوم ، غروب که داشتم از اداره برمی گشتم ( این روزا فعلاً ساعت کارم زیاد شده تا یه کم اوضاع اداره تثبیت شه ) داشتم به این فک می کردم که ، اومدم اینجا ، از شرایط کار با دید مثبتی بنویسم و تحولات رو با توکل به خدا دنبال کنم و ازتون بخوام برام دعا کنید ، اما الان ازبحث شیرین ازدواج ، دلم گرفته!!! ای کاش زودتر تموم شه این بحث ها ؛ که هروقت یه خواستگار- واسه هرکی ....- پیداش میشه ، این بحث شیرین ، قصه شبهای خونه مون میشه!!! گفتنش یه جور درده ، نگفتنش یه جور دیگه !!! هر کی هم که از راه می رسه شروع میکنه : ازدواج کنید ، سخت نگیرید ، به فکر آینده خودتون باشید ، همیشه جوون نیستید.... یکی نیست بهشون بگه : یعنی فک می کنید یه دختر خانوم خودش به فکر نیست؟!!؟

باور کنید شرایط زندگی جوونا سخت شده ، صداقت و درست کاری کمرنگه ، دیگه راحت نمیشه به کسی اعتماد کرد – چه دختر ، چه پسر – فقط ما مقصر نیستیم. واّلا توقعاتمونم پایینه ، سخت هم نمی گیریم.

موندم عیب کار کجاست که مساله حل نمیشه. چند روز پیش داشتم نهج البلاغه رو می خوندم. حضرت ، تو وصیتشون به امام حسن (ع) آورده بودند که : وقتی از خدا چیزی می خوای و نمیده دلیلش اینه که بهترش رو برات در نظر گرفته یا این چیزی که می خوای به ضررته و بعداً بهترش رو میده بهت و.... خلاصه اینکه " بعداً بهترش رو می گیری" ، اما می خوام بگم خدا جونم ، یه کم منو هم ببین ..... این منم هاااااااااااا.... اونقدرایی که ازم توقع داری ، نیستم هاااااااااا....  فقط یه کوچولو صبر داشتم ..... تموم شده.... پودر شدم دیگه!!!

خلاصه اینکه هر دفعه  غر غر و درد دل با خدا و.... فقط امیدوارم این حرفا رو به عنوان درد دل بشنوه نه گلایه و ناشکری که مقصد سبک شدن غصه های سر دلمونه.

برام دعا کنید. نخ سوزن ( همون مخصوصاً ) واسه مساله ازدواجم ....

مطمئن باشید هیچ خبری نیست اما دعا کنید که خدا بخواد و حل شه این مساله بی خبری.

 

 

نظرات 11 + ارسال نظر
بازیگوش دوشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 06:56 http://bazigooshi7.persianblog.ir/

الهیییییییییی خانومی خوب میفهمم چی میگی...واقعا هم خواستگار اودمنش یه داستانه نیومدنشم یه داستان!
اما همون که گفتی اول و اخر دست خودشه بسپر بهش ایشالا خیر باشه

من که سپردممممممممممم اگه ملت محترم بذارن

آبانه دوشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 14:35 http://abaneh.blogfa.com

چیزی بلد نیستم بگم تا تو رو دلداری بدم ، خدا به موقع میرسه فقط به این معتقدم
امیدوارم زودتر حل بشه مشکلت عزیـــــــــــزم

باور کن خسته شدم .یکم واسم دعا کن عزیزم. فدای اون چشای خوشگلت خانومییییییییی

توت فرنگی دوشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 17:58

کاملا درکت می کنم...

همدردیم یعنی.........

بهار سه‌شنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 15:22 http://sana1359.parsiblog.com

سلام باران جان . باز که توهمی ؟ چرا خودتو ناراحت می کنی ؟ بذار یه چیزی بهت یاد بدم واسه آرامش سریع .
می دونم این بحث همون قدر که شیرینه سخت و عذاب آوره بخصوص برای کسانی که فقط و فقط خود مساله ازدواج واسشون مهم نیست بلکه یه سری اصل دارن که دلشون میخاد طرف مقابلشون حتما بهش پایبند باشه از جمله ایمان که متاسفانه این روزا بسیار کم رنگ شده .
من خودمم این ناراحتیا و نگرانیهای رفت و آمد خواستگار و مشغولی ذهن خودم و خانواده و سختی تصمیم گیری و اعصاب خردیها رو زیاد تجربه کردم .
ولی خوب بحث اینه که : چه میشه کرد ؟؟؟؟؟؟؟
شنیدی میگن وقتی بلا میاد تر و خشک با هم می سوزن ؟
خوب الان همین طوریه ......
بعضی گناهان اثرات خیلی سنگینی از خودشون به جا میذارن که فقط شامل حال مرتکب شونده نمیشه همه رو می سوزونه .
من هر وقت خیلی خیلی نگران آینده میشم یا ناامید بلافاصله به این فکر می کنم که :
مگه من چقدر وقت دیگه زنده ام ؟ از کجا معلوم که همین الان اجلم نرسه ؟ پس چرا اعصاب خودمو به خاطر چیزی که وقوعش نامعلومه خرد کنم .
حالا تو هم ناراحت نباش . با نگاهی به آینده در زمان حال و الان زندگی کن عزیزم . هر کس هم حرف زد بگو حساب کتاب من با خداست ........
تو که داری نهج البلاغه می خونی دیگه چرا ؟ ندیدی حضرت چقدر به فانی بودن دنیا اشاره می کنند ؟
ول کن بابا ........
مجردی عشقه هر چند متاهلی هم شیرینه .
بخدا بعد از هر نمازم دارم واسه همه مجردها از دختر و پسر دعا می کنم .
انشالا همسر خوب نصیب همه مجردها بشه ....

دلت خوشه هاااااااااا بهار جونم مگه مامانا تو کت شون میره این جواب هااااااا. بهت گفتم که سیستمش رو.... بعضی مواقع میگم کاش اصلا تموم میشد این زندگی الکی ولی خب عمر دست خداست...
ممنون که دعامون می کنی

نیلوفر سه‌شنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 17:38 http://Nilo0ofar.mihanblog.com

ایشالا یه پسر خیلی خوب واسه شما هم پیدا میشه عزیزم!

میگم آبروم رفت دیگه.... جحالت کشیدم (‌همون خجالت کشیدم )

amir سه‌شنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 21:12

سلام
خوبین شما؟
خواهشا یه خبری بدین
ممنون میشم
منتظرم
موفق باشین

سلام
از لطف تون ممنونم شما خوبین؟
خبر آمد خبری در راه است
اینم خبر. امیدوارم رسیده باشه
شرمنده اندکی دخل و تصرف فرمودیم

خانوم کوچولو چهارشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 14:26 http://zendegi-man.blogfa.com

عزیزم درک مینم شرایط خیلی سختیه .. ایشالا یه فرد خوب و مورد اعتماد میاد توو زندگیت ... ما چیزی که هست اینه که واسه هر دختر دم بختی خواستگار هست مهم اینه که بهترین انتخاب بشه به عنوان شریک یه عمر زندگی! نگران نباش امیدت به خدا باشه . واست دعا میکنم خانوم گل ... کارای شرکتتون به کجا رسید؟؟؟



سوالامم خیلی معمولی : اینکه چن سالته ؟ اهل کجایی ؟ اینکه ازدواج کردی یا نه که فهمیدم مجردی .... شغلت توو کدوم شرکته که اینقده خطر داااره!!! همینا دیگه . حالا فک میکردی چه سوالاااااایی دارم هاان؟!!!

ممنون گلم. امیدوارم.همین قضیه سخت ترین بخش موضوع هستش دیگه. اداره هم در حال تحویل و تحول ... این روزا خیلی سرم شلوغه

دخترک چهارشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 21:19 http://nasinej.blogfa.com

کاملا درکت میکنمبا بهارجونم موافقم

در ضمن دوست دارم

عزیز دلم خوبی؟ ممنون که درک می کنی . نمی تونم وبلاگت رو باز کنم !!! چرا؟؟؟؟؟؟؟؟

ستوده پنج‌شنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:45

بهههههههههه سلام بر باران من....
بارون جون خودم چطوره؟؟؟
ای جاااااااااااننننننننننن صبر باید ...گر صبر کنی ....شیرینی حلواشو میچشی...

سلام عزیز دلم..... خوبی؟ کم پیدا شدی هااااااااااا. قرار بود شاد بنویسیم که!؟!؟!؟!؟تو هم مث من یادت رفته هاااااااا
امیدوارم زمانی بچشیم این حلوای همایونی رو که دیر نشده باشه که اون موقع چندان لطفی نداره ..... دعام کن عزیزم

ستاره آسمان پنج‌شنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 20:41

سلام
می فهمم عزیزم ولی یک سری چیزها دست خودمونه یک سری دست خداست بهتره اون قسمت که دست خودمون هستش رو به بهرتین نحو انجام بدیم توکل به خدا ایشالا درست می شه نگران نباش

منم دعات می کنم

باهات موافقم عزیزم اما قبول داری که هنر و استعدادش رو هم باید داشت؟

بهنام پنج‌شنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 23:17 http://www.akbar-4858.javanblog.com



گر آن گلبرگ خندان در گلستانی دمی خندد
در آن گلشن گلی بر گلبن دیگر نمی‌خندد
ز عشرت زان گریزانم که از غم گریم ایامی
در این محفل به کام دل دمی گر بیغمی خندد


زیبا مینگاری ای زیبا نگار

ممنون از سلیقه زیباتون
نظر لطف تونه

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد